فهرست بدهکاری‌‌ها‎ی احتمالی یک بشر!

برادر بزرگم بادی به غبغب انداخت و گفت افتخار می‌‎کنم که به هیچ کس بدهکار نیستم. دروغ می‌‎گفت. کلّی برادری به من و دیگر خواهر و برادرانم بدهکار بود!

به همسرم گفتم اجازه بده یک دختر بچه‎‌ی کوچک را از پرورشگاه بیاوریم و بزرگ کنیم. فرزند بزرگم گفت بابا تو به ما دو تا که فرزندان خودت هستیم کلّی پدری بدهکار هستی، حالا می‎‌خواهی یک نفر دیگر هم بیاوری و به او هم پدری بدهکار شوی؟! این حرف خیلی برایم سنگین تمام شد ولی انصافاً حق خالص بود!

حالا نشسته‎‌ام و چند روزی است که دارم به فهرست بدهکاری‎‌هایم فکر می‌‎کنم. این که به خواهر و برادرانم، چقدر برادری بدهکارم؟ به پدر و مادرم، چقدر فرزندی بدهکارم؟ به دوستانم، چقدر دوستی بدهکارم؟ به دینم، چقدر مسلمانی بدهکارم؟ به سجاده‌ام، به مسجد سر کوچه‌مان، چقدر نماز بدهکارم؟ به همسایگانم، چقدر همسایگی بدهکارم؟ به هموطنانم، چقدر هموطنی بدهکارم؟ به محیط زیست کشورم، چقدر آب و هوای پاک بدهکارم؟ به کشورم، چقدر سازندگی و امید بدهکارم؟ به مردم کشورم، چقدر مردمی بدهکارم؟ به چشمه‌‎ها و چاه‎‌های خشکیده‌‎ی کشورم، چقدر آب بدهکارم؟ به جنگل‌‎های کشورم، چند درخت بدهکارم؟ به کتاب‌های خوب، چقدر مطالعه بدهکارم؟ به چشم‌‎هایم چقدر منظره‌ی زیبا بدهکارم؟ به دست‎‌هایم، چقدر نوازش بدهکارم؟ به دندان‎‌هایم، چقدر مسواک بدهکارم؟ به موهایم، چقدر شانه بدهکارم؟ به قلبم، چقدر مهربانی بدهکارم؟ به دل زخمی‎‌ام، چقدر مرهم بدهکارم؟ به مغزم، چقدر فکر بدهکارم؟ به عمری که تلف کردم، چند روز و چند ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه بدهکارم؟ به شب‌‎هایم، چقدر آرامش بدهکارم؟ به روزهایم، چقدر زندگی بدهکارم؟ به کسانی که قضاوتشان کردم، چقدر انصاف بدهکارم؟ به حضرت علی‎ علیه‌‎السلام، به مولایم، چقدر شیعه‎ی ناب بودن بدهکارم؟ به خدای عزیزم، چقدر اطاعت و بندگی بدهکارم؟ به قدم‌هایی که برداشتم، چقدر راه راست بدهکارم؟ به آن‎هایی که جانشان را برای امثال من کف دستشان گذاشتند، چقدر وفاداری بدهکارم؟ خدایا! بارالها! من چقدر بدهکارم؟!

این بدهکاری‎‌ها تمامی ندارند. حالا حالاها می‌‎توانم از بدهکاری‎‌هایم بنویسم. از بدهکاری نوشتن، هنر نیست. از پس این بدهکاری‎‌ها برآمدن هنر است و چه کنم که در جرگه‌‎‌ی بی‎‌هنرانم!

امّا جای شکرش باقی است که پُست و سمت کلانی ندارم. اگر رئیس‌ ‎جمهور بودم، ممکن بود به هشتاد میلیون نفر، رئیس جمهوری بدهکار شوم. اگر وزیر مسکن بودم، به تمام مستاجران و بی‌‎خانمان‎‌ها، مسکن بدهکار می‎‌شدم. اگر وزیر اقتصاد بودم، به تمام ایرانی‌‎ها، مهار تورم و ارزانی بدهکار می‌‎شدم. اگر... !

و البته خدای علیم را شکر می‎‌کنم که از کسی طلبکار نیستم. چون اگر طلبکار هم می‌‎شدم، ممکن بود به کسانی که از آن‌‎ها طلب دارم، رحم و مروّت بدهکار شوم!

شما! بله شمایی که باد به غبغب انداخته‌‎ای و به خیالت به هیچ‏‎کس بدهکار نیستی، به چند نفر، چند هزار نفر یا چند میلیون نفر بدهکاری؟!

  • شما هم اگر مایل بودی فهرست بدهی‌هایی از نوع این را با هشتگ "چالش هفته" بنویس.
دو یادداشت پیشین:

یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۴)

آیا شعار سال ۱۴۰۲ رهبری تحقق خواهد یافت؟!

حُسن ختام متنی: به نقل از کتاب «طوطی فلوبر» نوشته‎ی «جولین بارنز»

حماقت، خودخواهی و سلامتی، سه پیش نیاز برای خوشبختی هستند؛ اما اگر حماقت در کار نباشد، دو مورد دیگر، بلااستفاده خواهند بود.

شاید:

شاید مانند پارسال که از روز اول نوروز تا میانه‎‌های شهریور، هر روز یادداشتی منتشر کردم، هر روز، یادداشتی منتشر کنم. تا کی؟ فقط خدای متعال می‌‎داند. دیگر به تعداد بازدید که برایم زمانی مهم بود هم اهمیتی نمی‌دهم. فقط می‌‎نویسم.