چالش کتابخوانی و خاطره‌بازی

بسم الله

به دعوت و برای همراهی با رفیق عزیز ویرگولی، حدیث علاقه‌بند، این پست را می‌نویسم. داستان از چه قرار است؟ راستش خودم هم نفهمیدم داستان این چالش 12 کتاب موردعلاقه چیست و چگونه به‌وجود آمد، اما نیازی نیست که برای نوشتن این پست، حتما تاریخچه این چالش را بدانم.

{پس بیاید یکم کتاب معرفی کنیم با چاشنی خاطره بازی??. راستی تا آخرو بخونید. کتابها از مخصوص کودکان شروع میشن و رفته رفته مفیدتر میشن!}

1.خانم اسپاک، ناظم ترسناک

وقتی یک عدد من اولین کتابشو میخونه!
وقتی یک عدد من اولین کتابشو میخونه!

وقتی به اولین کتابی که به طور جدی خوانده‌ام فکر می‌کنم چیزی جز این به یاد نمی‌آورم. داستان جذابی برای کودکان که من را عاشق کتاب خواندن و از آن بیشتر، مرا مجاب به داستان نوشتن کردن. سفر نویسندگی من، با خواندن داستان ناظم ترسناک بچه‌های یک مدرسه که همه او را یک جادوگر می‌دانند شروع شد. در ضمن، این کتاب را که در سال سوم دبستان هدیه گرفتم، دروازه‌ای می‌دانم برای ورود به جهان مدرسه‌ی عجیب و غریب(در بعضی ترجمه‌ها، مدرسه‌ی پرماجرا).

{خلاصه رفقا، اگه تو فکر خوندن یا هدیه دادن کتاب کودکان (واقعا بدرد نوجوانان نمیخوره) هستید، این سری کتابها، اثر دن گاتمنی که عمری با کتابهاش زندگی کردم رو فراموش نکنید}

2.بگو پنیر، جیغ بزن و بمیر!

وقتی یک عدد من عاشق کتابهای ترسناک میشه!
وقتی یک عدد من عاشق کتابهای ترسناک میشه!

شاید برای شما هم پیش آمده باشد تا مدت‌ها سبک خاصی از فیلم، موسیقی و مخصوصا کتاب را بخوانید. در زمانی که کلاس پنجم دبستان بودم، به طرز عجیبی به داستان‌های ترسناک علاقه‌مند شدم. بماند که چگونه با وجود مخالفت پدرمادرم کتابها را تهیه می‌کردم و می‌خواندم! اما سفر به دنیای ترسناک داستانها، با همین کتاب از آر-ال-استاین برای من شروع شد. داستان دوربین جادویی ای که اتفاقات ترسناکی را رقم می‌زد.

{خودمونیم خدایی؛ به نظرتون تخیل ترسناک تره یا واقعیت؟ یا اصلا این دوتا میدون همدیگه و مکمل همن؟

یه اعتراف! با وجود اینکه دوسالی در عشق خوندن این نوع از کتابها غرق بودم، هیچوقت نترسیدم! بلکه توی ذهن خودم با تخیل خودم ترسناک ترشون کردم تا حدی که تخیلات خودم فرای احساس وحشت این کتابها رفت! پس گذاشتمشون کنار. اما هنوز که هنوزه جرات نمیکنم یه فیلم ترسناک ببینم?}

3.تسخیر خانه‌ی اشباح و دیگر کتابهای انتخاب باتوست!

وقتی ایده یک عدد من رو میدزدن!
وقتی ایده یک عدد من رو میدزدن!

درهمان دوران اوج عشق به کتابهای ترسناک، ایده‌ای به سرم زد. چه میشد اگر خودمان می‌توانستیم مسیر داستان را انتخاب کنیم؟ چه میشد اگر ما تصمیم می‌گرفتیم داخل اتاق‌های یه خانه جن زده را چک کنیم یا به حیاط پشتی برویم؟ به قدری از ایده‌ی خودم سر شوق آمدم که نگویید و نپرسید! اما ظاهرا چنین ایده‌ای از قبل مطرح شده بود و کتابهایی در این زمینه نوشته شده بودند. این کتاب بیشتر مانند بازی و سرگرمی بود. اینکه میتوانستی با تصمیم‌هایت جنبه‌های مختلف یک داستان را ببینی و مرگ و زندگی شخصیت اصلی در دستان توست، یا بهتر بگویم، خود تو شخصیت اصلی هستی، حس جذابی دارد.

{یادمه با دوستام قرار گذاشتیم ببینیم کی میتونه بدترین مرگ ممکن رو در طولانی ترین زمان، برای شخصیت اصلی ایجاد کنه!!!! به سنین ده الی سیزده سال توصیه میکنم این کتابو. یه ماجراجویی واقعیه:) }

4.یکی بهم بگه چه رشته ای بخونم؟!!!

وقتی یک عدد من میخواد انتخاب رشته کنه
وقتی یک عدد من میخواد انتخاب رشته کنه

انتخاب رشته، یکی از سخت‌ترین و در عین حال ساده‌ترین تصمیمات زندگی من بود. نمی‌دانم درست انتخاب کردم یا نه، اما فعلا که راضی هستم. مسیر پرفراز و فرود این انتخاب با خواندن این کتاب برای دانش‌آموزان پایه نهم بسیار هموارتر می‌شود. قلم طنز، ماموریت‌ها و چالش‌های کاربردی، آشنایی با رشته‌های مختلف و خیلی چیزهای دیگر، باعث می‌شود آن را به همه‌ توصیه کنم!

{البته اگه کلاس نهمی هستی! درغیر این صورت احتمالا خیلی بدردت نمیخوره. هعی یادش بخیر چه دورانی بود! چقدر گریه کردم و استرس داشتم سر یه انتخاب رشته ? که بعدا فهمیدم اونقدرا که بعضیا جو میدن مهم نیست. نه اینکه مهم نباشه ها! اما.... بیخیال بعدا توی یه پست دیگه حسابی دراین مورد براتون حرف میزنم}


(پیام بازرگانی:

آآآآآآآآآآآخ. خسته شدم. حدیث جان حتما باید 12 تا باشه! دستم ترکید! حوصله اونایی که میخونن هم سر رفت!

حدیث علاقه بند: با کیبورد ارگونومیک جعفر، بدون ناراحتی در چالش 12 کتاب مورد علاقم شرکت کنید!)

{رفیق ببخشیدا! شوخی میکنم?نیست که خیلی هم بامزم!?}


5.باشگاه پنج صبحی‌ها

وقتی  که یک عدد من از کتابهای ترسناک میره سمت روانشناسی
وقتی که یک عدد من از کتابهای ترسناک میره سمت روانشناسی

با ورودم به متوسطه اول به طرز عجیبی به کتابهای روانشناسی و موفقیت علاقه‌مند شدم. شاید یکی از بهترین‌هایشان همین بود. وقتی که رابین شارما سعی می‌کند در قالب تعریف کردن داستان به شما نکاتی یاد بدهد و در نهایت شما را به باشگاه 5 صبحی ها دعوت می‌کند، مقدار زیادی زمان اضافه و خوشحالی وارد زندگیتان می‌شود.

{البته من عضو باشگاه 6 صبحی هام! هنوز لولم به 5 صبح نرسیده? خیلی رندوم یه قسمتی از کتابو باز میکنم و اولین جمله ای که هایلایت کردم رو براتون مینویسم: پیشرفت و موفقیت بدون لذت ارزش ندارد. (قابل توجه دوستانی که فقط مقصدو میبینن و مناظر زیبای جاده رو ول کردن)}

6.اثرمرکب

معروف ترین کتابی که یک عدد من خونده؟!
معروف ترین کتابی که یک عدد من خونده؟!

فکر نمیکنم که دارن هاردی و این کتابش، اثرمرکب را کسی نشناسد. تا قبل از خواندن این کتاب همیشه دنبال معجزه و انرژی و انگیزه‌ای عجیب برای موفق شدن بودم، غافل از آنکه هیچ چیز به اندازه‌ی عادات موثر نیستند. موفقیت و خوشبختی عادت به درست زندگی کردن است. یا عادت‌های درست را زندگی کردن. با این که بعضی‌ها این کتاب را در دسته‌ی روانشناسی زرد هم طبقه بندی‌ میکنند خیلی چیزها یاد گرفتم و همچنان مشغول عملی کردن تئوری‌هایش در زندگی خودم هستم.

{اگه این کتابو نخوندی مثل اینه که بگی هری پاترو نمیشناسی! پاترهدا میدونن این چه گناه نابخشودنی‌ایه?من نه پاترهدم نه آرمی نه از اینجور چیزا. کلا با طرفداری افراطی حال نمیکنم. حالا در هر موضوعی که میخواد باشه. اما این مثالو برای این زدم که حسابی از طرف یه بنده خدایی مسخره شدم چون تا قبل از اون هری پاترو ندیده بودم!}

7.تولد دوباره: ورود اسلام به ایران

وقتی یک عدد من به تاریخ علاقه‌مند می‌شود!
وقتی یک عدد من به تاریخ علاقه‌مند می‌شود!

کسانی که مرا می‌شناسند می‌دانند که چقدر با تاریخ میانه‌ی بدی دارم. اما به لطف معلم تاریخ کلاس هشتممان، همان کسی که پادکست توفان/طوفان زندگی و کشتی جادویی را درست کرده بود، با سری کتابهای تولد دوباره آشنا شدم که به زیباترین و شیرین‌ترین روش ممکن تاریخ را آموزش می‌دانند. دانستن و تحلیل تاریخ بسیار مهم است. چراکه تاریخ تکرار می‌شود. پس حتما نگاهی به این سری کتابها بیندازید.

{اگه تونسته منو جذب تاریخ کنه بعیده شمارو نکنه!?}

8.چه کسی پنیر مرا جابه‌جا کرد؟

یک عدد من در جدال با تغییرات!
یک عدد من در جدال با تغییرات!

وارد متوسطه دوم که شدم، تغییرات به حدی زیاد بودند که واقعا کنار آمدن با آنها سخت بود. اما نسبت به دوستانم، من خیلی راحت تر کنار آمدم. به لطف این کتاب کم حجم که با روایت کردن داستان، به ما نسبت عملکردهای مختلف در قبال تغییرات شناخت می‌دهد و کمک می‌کند بیشتر پذیرای تغییر کردن باشیم.

{خداروشکر با معرفی این کتاب خیلی به بعضیا کمک کردم راحت تر با فضای دوره دوم متوسطه کنار بیان! راستی دوزبانشو بخرید بخونید که اندکی در تقویت زبان انگلیسی هم کمک کرده باشه. چون کتاب کم حجمیه}

9.شنود

یک عدد من مشتاق به دونستن درمورد اون دنیا!
یک عدد من مشتاق به دونستن درمورد اون دنیا!

این کتاب را از پدرم هدیه گرفتم. چراکه سوالاتی درمورد مرگ و آن دنیا مطرح کرده بودم. نمی‌دانم چقدر میتوانم سخنان گفته شده در این کتاب را باور کنم. چراکه به نظر شخص بنده، کمی بیشتر از اندکی اغراق دارد! اما مطالعه‌ی آن را توصیه می‌کنم. میتوان برداشت‌های جالبی هم کرد. و بین این کتاب و کتاب سه دقیقه در قیامت که هنوز نخواندم، نمی‌دانم کدام را انتخاب کنید بهتر باشد.

{هرچند تعریف سه دقیقه در قیامت رو بیشتر شنیدم!}

10.من کیم؟ و اگه اینطوره، چندتا؟

ورود یک عدد من به دنیای فلسفه!
ورود یک عدد من به دنیای فلسفه!

آخرین کتابی که در حال حاضر درحال مطالعه‌ی آن هستم، همین کتاب است که در هنگام قدم زدن در کتابخانه‌ی مدرسه چشمم به آن افتاد. فکر می‌کردم قرار است که خیلی واضح و روشن جواب پرسش‌هایم در رابطه با هویت را بدهد، درحالیکه این کتاب را پس از مطالعه بیش از نیمی از آن یک دانشگاه سیار فلسفه و بهانه‌ای برای تفکر می‌دانم. هنوز به اتمام نرسانده‌ام که نظر قطعیم را بگویم اما ...

{... حتما موقع خوندن این کتاب لپ تاپی چیزی جلوی دستتون باشه که نیازه کلی سرچ کنید?}


بخش بعد، اندکی خودمونی

خب خب خب، سلام به همگی. رفقا ببخشید دیگه نمیدونم جدیدا چرا اینقدر متن هام طولانی میشن. حدیث جان شرمنده که 12 تا نشد. کیبورد ارگونومیک هم جواب نمیده دیگه?

سعی کردم یه تفاوت ریزی توی چالش ایجاد کنم و مسیر زندگیم و کتابهایی که خوندم در طول زمانو به هم پیوند بزنم. دلیل اینکه دوازده تا نشد هم چون دیگه خسته شدم واقعا?و اینکه من هر کتابی که میخونم هدیه میدم و جز یکی دو تا کتاب چیزی توی کتابخونم نمونده برای همین به یاداوردنشون کمی سخته!

اما وظیفه خودم میدونم که ...

1.منم به نوبه خودم از چند نفر که ندیدم دعوت بشم، دعوت کنم که توی این چالش شرکت کنن. سجاد و امیر جان، رفقای عزیزم که میدونم خیلی بیشتر از من اهل مطالعن، خواهر تیر خوردمون پری جان که قراره یه مصاحبه ازم کنه?، یلدا خانم زیبا و عاشق گیلاس، مبین بامزه و خاص، دلتا گنگ عزیز، اقا سیدمحمد علی‌ای که نفهمیدم این داستانش چطوریاست. اوه یادم رفته بودا! جناب اقای دست انداز منو دنبال کردن ?? موفقیت بزرگیه برای من?استاد، هرچند شما خودتون خالق چالش هستید و آخر هر پست کتابی رو معرفی میکنید اما به رسم ادب شما هم دعوتید! نیاز داریم به دانش فراوانتون? و البته بقیه رفقایی که میدونم اونقدر بزرگوارن که میبخشن اسمشون نبوده. راستی شمایی که تا حالا پستی ننوشتی هم دعوتی!

{بله! حتی شما!}

2.چالش اندر چالش! اقا همین الان یه کتابی که خوندیدو بردارید، توش یه یادداشت بنویسید و هدیه بدید یه نفر دیگه. به اون فرد هم سفارش کنید وقتی تمومش کرد، یادداشت بنویسه و بده یکی دیگه. خیلی اتفاقات قشنگی میتونه اینطوری بیفته!

3. پیشنهاد! اگه یه دفتر ندارید که توش خلاصه کتاب‌هایی که خوندید و درس‌هایی که ازشون یادگرفتید رو بنویسید، منتظر چی هستید. همین الان یه دفتر خوشگل و زیبا به این منظور طراحی کنید.

دیگه بیشتر از خیلی طولانی شد.

ممنون که همراهم بودید??✌