35.699738,51.338060✨One day,I hope to become a grown up?دایانا
گردآوری از چندتا شعر و متنی که اواخر خوندم و به نظرم قشنگ اومدن 2
گفتم چندتا از قشنگ ترین (شاید فقط به نظر خودم!!!) شعر ها و جملاتی (البته موضوعاتشون خیلی باهم متفاوته) که این اواخر خوندم رو اینجا بنویسم:
بشارت می دهد هر دم عصای پیر در دستم
که مرگ اینجاست یا اینجاست یا اینجاست
صائب تبریزی
به هزار دلیل دوستت دارم
آخرینش می تواند لنگه کفش خونی ات باشد روی پیاده رو
وقتی تن ات را،روی دست می بردند
می تواند حسرت گیسوانت باشد
برای بوسیدن آفتاب
وقتی با روسری خاکت کردند!
حامد ابراهیم پور
دقت کردید جملات وارونه چگونه است؟
«گنج» «جنگ» می شود «درمان» «نامرد» و «قهقه» «هق هق»!!!!ولی «دزد» همان «دزد» است «درد» همان «درد» است و «گرگ» همان «گرگ»... اری نمی دانم چرا «من» «نم» زده است و «یار» «رای» عوض کرده است.«راه» گویی «هار» شده،و «روز» به «زور» می گذرد «آشنا» را جز در «انشا» نمی بینی و چه «سرد» است این «درس» زندگی،اینجاست که «مرگ» برایم «گرم» می شود چرا که «درد» همان «درد» است.البته «نادان» همیشه از هر جهت «نادان» است!
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدم؛باغبان از پی من تند دوید؛سیب را دست تو دید؛غضب آلود به من کرد نگاه؛سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک...و تو رفتی و هنوز؛سال هاست که در گوش من آرام آرام؛خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم؛که چرا باغچۀ کوچک ما سیب نداشت...
حمید مصدق
من به تو خندیدم...چون که می دانستم،تو به چه دلهره از باغچۀ همسایه سیب را دزدیدی...پدرم از پی تو تند دوید و نمی دانستی باغبان باغچۀ همسایه،پدر پیر من است...من به تو خندیدم؛تا که با خندۀ خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم بغض چشمان تو لیک؛لرزه انداخت به دستان من و سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک...دل من گفت:برو!چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریۀ تلخ تو را ؛ و من رفتم و هنوز سال هاست که در ذهن من آرام آرام ، حیرت و بغض تو تکرار کنان می دهد آزارم...و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چه می شد اگر باغچۀ خانه ما سیب نداشت...
فروغ فرخزاد
به شما خندیدم و نمی دانستید که همان سیب دل آدم و حوا را برد.پدرش تند دوید از پی تو و نمی دانستی،پدرش سیب نخواهد از تو...نگران گل نشکفتۀ زیبای خود است و همان پیر پدر بعد از تو،همه سان دخترکش را تنها دید...و شنیدم که به زیر لب گفت:«همه با غم به شما می دادم،که اگر سیب ز من می خواستید»
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماهِ رخِ دوست تمام است
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قولِ نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعلِ لب و گردش جام است
در مجلسِ ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شِکَّر
زان رو که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است
تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
حافظ
گلوله ای که از او گذشت ، از من می گذرد ، از تو خواهد گذشت...
دومینوی بزرگی است تاریکی
آنها که به روز نرسند؛ می ریزند...
علی اسداللهی
بی قرار تو ام و در دل تنگم گِله هاست
آه!بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
«بال»وقتی قفس پَر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئلۀ دوری و عشق
و سکوت تو جواب همۀ مسئله هاست
فاضل نظری
شما هم چندتا از شعر و سطر هایی که خیلی دوست دارید رو جمع آوری کنید و تگ چالش هفته بزنید و پست کنید (:
پست قبلی با همین موضوع:
مطلبی دیگر از این انتشارات
کمی درباره دوستی پسر و دختر?
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی پاک کن ندارد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش " اسم و رسم"