... in that moment I decided, to do nothing about everything
آزادی بیان اجباری
+داد بزن
-داد زدم؛ نشنیدن.
+بلند تر داد بزن.
-چرا؟
+چون اگه داد نزنی نمیشنون!
-دیگه نمیخوام بشنومش.
+هدفون بزن!
-چی؟!
+اگه نمیخواین بشنویش هدفون بزن، بعد شروع کن به داد زدن. اونجوری خودت مجبور نیستی به صدای خودت گوش بدی.
-ولی اگه حتی خودم نمیخوام بهش گوش کنم چرا بقیه باید بخوان؟
+که تو راحتتر شی.
-ببین اگه تو فریادش نزنی هیچ کس این کارو نمیکنه.
+پریود
هیچ کسی بیشتر از یه دختر از پریود متنفر نیست. از به زبون آوردن کلمهی نحسش. از شنیدن کلمهی نجسش. از گوش دادن به زمزمه شدن تک تک حروفش. از اینکه کسی بهش بگی "پریودی؟"
هر بار که کلمهی پریود گفته میشه، زمزمه میشه، با ام و اشاره میفهمونن که دارن راجع بهش حرف میزنن؛ برای یه لحظه دردی که هر ماه یه دختر درگیرشه از فرق سرش شروع میشه و مثل یه تاریکی لحظهای کل وجودشو میگیره. لحظهی بعدش همه چی عادیه.
همه چیز روز اول شروع میشه. درد از شکم شروع میشه.
البته نه. برای 1/3 دخترا درد یه هفته قبلش شروع شده! بذار دوباره از اول بریم این تیکه رو.
همه چیز از یه هفته قبل از شروع دوره شروع میشه. درد جسمی بعضی وقتا هست ولی اکثرا نه.
از مغز شروع میشه. اگه مغزو یکی از اون جعبههای سیم پیچ بزرگ در نظر بگیریم دقیقا انگار قبل از اینکه تعمیر کار جعبه رو ببنده یه موش کوچولو از زیر دستت فرار کرده و پریده توی جعبه. یه ذره صبر کرده که تعمیرکار کاملا از محل دور شه. بعدش بی تعارف شروع میکنه به جویدن دونه دونهی سیما. یه انگولک به این ور، یه گاز به اون ور. انگار به یه مهمون پررو گفتی "خونهی خودتونه". اسم این موش ذهن نابودگرو میذاریم PMS.
دیدن این استراتژیای جنگی رو؟ اول یه گروه میفرستن تا دشمنو تعضیف کنن و بفهمن دشمن چقدر دووم میاره؟ PMS حکم همینو داره. پریود اول اونو میفرسته تا بدنو توی بدترین شرایط قرار بده. وقتی طرف از لحاظ روانی کاملا نابود شد؛ حملهی اصلی شروع میشه. یه برد صد در صدی برای پریود.
پریود 1 - دختر 0
درست از مرکز بدن، توی رحم شروع میشه. انگار سلولا دونه به دونه دارن متلاشی میشن. جوری متلاشی میشن که هیچ دوتا دردی با همدیگه همپوشانی نداشته باشه که یه وقت چیزیو خدایی نکرده حس نکنی! همون طوری که دونه دونه سلولا دارن متلاشی میشن، مغز استخونت درگیر میشه. اونا یه دفعه محو میشن. انگار دیگه اون معدود سلولایی که توی بدنت موندن نمیتونن روی کمک استخونا برای "تکیه کردن" بهشون استفاده کنن. خود استخونا الان نیاز دارن به یه چیزی تکیه کنن.
پریود 2 - دختر 0
در باز میشه. پدر، برادر، دایی، عمو، … وارد میشه. دختر عاجزانه تقاضا میکنه از تکتک سلولای بدنش، حتی اونایی که متلاشی شدن: "فقط چند لحظه دووم بیارین". رنگ پریدگی از روی صورت دختر محو میشه. یه لبخند ژکوند میزنه و صاف وایمیسته. مکالمه رو تا جایی که میشه کوتاه میکنه. خطر وقتی میبینه همه چیز عادیه و چیز نجسی به چشمش نمیخوره از اتاق خارج میشه. دختر نقش زمین میشه.
پریود 3 - دختر 0
مامان خونه میاد یه سر به دخترش بزنه. به قولی "هیچ دختری الکی کل روزشو غیب نمیشه که با خودش و تنهاییش توی اتاقش بگذرونه." مامان صادقانه میپرسه: "خوبی؟"
مغز داغون شده تصمیم میگیره خودی نشون بده. تنها جاییه که دختر برای بیاثر کردن PMS تمام توانشو به کار نمیبره پس اونم از این فرصت استفاده میکنه.
-خوب؟؟؟؟ مامان بنظرت خوبم؟ من الان از درون دارم نابود میشم!
مامان خونه یه پوزخند از روی تمسخر میزنه: "پریودی؟!"
دختر در جا میشکنه. مامان یه فیس از خود راضی به خودش میگیره: "ما اون زمان اینقدر لوس نبودیم. پریوده دیگه میگذره. این داد و بیدادای بی خود برای چیه!"
پریود 4 - دختر 0
از هر کسی که میگه پریود متنفرم؛ با گفتنش باعث میشه برای یه لحظه اون درد توی ذهن تکرار بشه.
هر کسی سوال "پریودی؟" رو میپرسه؛ متنفرم. وقتی آدم توی اون دوران نیست و فقط عصبیه و ازش این سوال پرسیده میشه قشنگ دارن بهش میگن بیمنطق! جوگیر! عصبی!
وقتی توی اون دوران هست و دارن ازش میپرسن حتی اوضاع بدتره. طرف توی بدترین وضعیت روانی ممکنه و داره تلاش میکنه عصبانیت و ناتوانیشو یه جوری بریزه بیرون. قبول داره که خودش داره درست میگه. توی اون شرایط بهش یاد آوری میشه: "تو هیچی نمیفهمی! الان مریضی! الان نجسی! الان پریودی! این بحثا برای الان نیست."
شهرداری یه خیابون میزنه؛ اسمشو میذاره "آزادی بیان". تقریبا کل مردم شهر از اونجا رد میشن. یه دختر هر روز، هر وقتی که پریود نیست و میتونه روی پاهاش وایسته میره توی اون خیابون. داد میزنه "پریود" که عادی سازی بشه! هر روز راجع به یه قستش حرف میزنه. هر روز مرور میکنه که چه دردیو داره هر ماه تحمل میکنه. با بیان کردن خاطرهی همهی دردا براش تداعی میشه.
اینکه به جای ماهی یه هفته، ده روز، هر روز به فکر پریود باشی کار سختیه ولی انجامش میده. چون میتونه. چون خیابون آزادیه بیانه. مجبوره تکرارش کنه. هر روز، هر ساعت، هر دقیقه، تا شاید بعد از این هر روز هر روز شنیدن حرفا برای کسایی که از اون خیابون عبور میکنن کمکم یادشون بره پریود یه تابو بود.
پستای شاید مرتبط:
پست شاید مرتبط خودم:
مطلبی دیگر از این انتشارات
نسبیت انیشتین و نسبیت حال و احوال ما
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوله پشتی هزار و چهارصد و دو
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش هفته (چالش یازدهم: تنهایی)