عمری بین دل و عقل به جنگ گذشت در باب شناخت زنان حاصل آنکه خمیر مایه وجودی زن دو چیز است توهم و تزویر از بابت توهمش خود آزارد و از باب تزویرش خلق خدا را
زن فرمانبر و بی صدا
کی داده زندگی بر باد فنا
زن نجیب و عفیف و پارسا
کند مرد درویش را پادشا
زن مقتدر و با شهامت و رها
برد ز زندگی عشق و زیبایی و صفا
بود ناجی و زنده دل و راهنما
زن فرهیخته عاقل نه آن مفلس خودنما
چو آگاه باشند هم مردان هم بانوان
دست شویند ز تزویر هر زمان و هر مکان
دوران تزویر گذشت است ای بشر
دست بردار ز خدعه و نیرنگ و شر
هر آنکه آتش دشمنی بر افروزد
لاجرم خود در ان آتش سوزد
بدا بر آن چاه کن احمق بیچاره
که باشد در ته چاه حیران و آواره
حسن ختام
از آنرو ایران ویرانه گشت
که مرد ایرانی بیچاره است
مرد آن زمان بیچاره گشت
که زن ایرانی فرمایه گشت