alimo
alimo
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

غروب یک ذهن پرسشگر

بچه جون!

این چه سوالیه که می پرسی؟

ولش کن!خیلی مهم نیست.

دیگه اینو جایی نگیا!

بزرگ میشی می فهمی!

حالا می خوای اینو بدونی که چی بشه؟

نمی دونم تا حالا به نکته توجه کردین یا نه ولی بچه ها خیلی سوال می پرسن. نمی پرسن؟

این چیه؟ چجوری درست شده؟

حتی ساده ترین سوالایی که به ذهنشون خطور می کنه. مثلا:

آب چه رنگیه؟ خدا چه شکلیه؟

همه ی ما وقتی بچه بودیم سرشار بودیم از پرسش.

اما چی شده که الان این جوری شدیم؟

چی شده که الان نسبت به همه چیز بی تفاوت شدیم؟

چی شده که از اون همه علامت سوال فقط چند تا علامت تعجب برامون مونده!؟

یعنی واقعا اینقدر عوض شدیم؟ شایدم پرسشگری از یه هورمون به وجود میاد که از بچگی به بعد دیگه ترشح نمیشه!

نه! منشا تمامی این تغییر ها یه چیز دیگست.

عامل این همه تغییر فقط سرکوبه!

مطمئنم بیشترتون با جواب هایی که اول متن نوشتم برخورد داشتین یا شایدم همین الان دارین.

نگید نداشتین که باور نمی کنم. یه ذره فکر کنین یادتون میاد.

این جور جوابا مثل پتک می زنن تو این ذهن پرسشگر.

این ذهنم اول ضعیف میشه و بعد تقریبا از بین میره.

تفاوت ما با دانشمندا همینه. اونا هنوز کلی سوال تو ذهنشون جولان میده.

شایدم هنوز بچه باشن!

حالا از ما که گذشت ولی نذاریم بچه های امروز هم به این بلا دچار شن.

ممنون میشم اگه تجربتون از این موضوع رو باهام به اشتراک بذارین.

یاعلی.



روانشناسیذهن پرسشگردلنوشتهبچهسوال
می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی/ خط کش و نقاله و پرگار، شاعر می شود (نجمه زارع)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید