گاهی اوقات ما درگیر شرایطی میشیم که در به وجود اومدنش نقشی نداشتیم. قطعا واسه شمایی که داری این متنو میخونی هم زیاد پیش اومده. از شرایط محیطی، رفتار اطرافیان، درگیریهای عاطفی تا مسائلی مثل شرایط زندگی در ایران و … ما خیلی اوقات خودمون را قربانی شرایط موجود میبینیم. قرار نیست بگم مثبت باش و جنبههای مثبتش فکر کن :) ولی میخوام باهم مروری بکنیم به اینکه این حس قربانی بودن چرا وجود داره و چارش چیه. یادمون باشه قرار نیست هیچ وقت احساس نکنیم قربانی شرایط شدیم.
خب، تا اینجا قبول داریم که همه گاهی در شرایطی قرار میگیریم که ممکنه بخشی یا تمام اون در کنترل ما نباشه. در چنین شرایطی ما متاصل میشیم و مغزمون به فکر یه راه نجات میگرده که با کمترین دردسر از این مهلکه عبور کنه. اما روشی که انتخاب میکنیم میتونه آسیبهای زیادی برای ما داشته باشه.
قربانی جلب توجه و ترحم میکند!
وقتی قربانی باشید میتونید داستان قربانی شدنتون را با آب و تاب برای بقیه تعریف کنید و سعی کنید نظر موافق بقیه آدمها را جلب کنید. اینجوری توجیه میکنید که من در شرایط بدی هستم و نمیتونم این شرایط را بهبود بدم و بقیه هم این را تایید میکنند. پس خودتون هم بیشتر باور میکنید که قربانی شدید. شاید گاهی اوقات فکر کنیم داریم درد و دل میکنیم ولی در واقع داریم یک نمایش بازی میکنیم. نمایش یک قربانی!
قربانی مسئولیت نمیپذیرد!
وقتی قربانی باشید یعنی در موضعی هستید که توان اجرایی ندارید. در واقع آزادی شما برای تغییر شرایط از شما گرفته شده و بنابراین مسئولیتی متوجه شما نیست. واقعیت اینکه آزادی برای ما انسانها بسیار ترسناکه. معمولا وقتی آزادی برای ما پیش میاد ما دچار بحرانهای روحی میشیم. انسان ذاتا تمایل به آزادی انتخاب دارد. برای همین در گذشته بسیار مردمانی دیدیم که در برابر حکومتهای مستبد قیام میکنند تا به آزادی فردی برسند. ولی واقعیت این است پس از رسیدن به آزادی چیز دیگری را جایگزین آن آزادی میکنند. مثلا دینی را انتخاب میکنند که در آن دستورالعمل زندگی مرحله به مرحله گفته شده باشد. یا قانونهای نانوشته اجتماعی وضع میکنند و تا حد امکان با قواعد خود را محدود میکنند. راجع به مفهوم آزادی و ترس و اضطراب ناشی از آزادی در مکتبهای مختلف به خصوص مکتب اگزیستانسیال صحبتهایی شده و مفصل دلیل ترس انسان از آزادی بیان شده. مهمترین دلیل ترس از آزادی در انتخاب اینه که دیگه نمیتونید بگید کسی مقصره. مسئولیت تمام و کمال انتخاب شما با خود شماست و این شما را میترسونه. چون در صورت شکست دیگه نمیتونید داستان شکستتون را برای بقیه تعریف کنید و خودتون را مسئول نشون ندید. قربانی هم با محدود کردن فضای اطرافش سعی داره تا از مسئولیت فرار کنه. قربانی در این شرایط سرخورده میشه و نمیتونه عواقب کارهاشو ببینه.
قربانی هزینه نمیپردازد!
گاه لازم است برای خروج از شرایطی قربانی دست به اقداماتی بزند که برای اون هزینه دارد. این هزینه میتواند کم یا زیاد باشد. مثلا ممکن است شما بابت گرفتن حقتان از یک زورگو مجبور به دعوا شوید. یا برای مبارزه با مکتب استبداد جان خودتان را به خطر بیندازید. به هر حال این تغییر شرایط نیازمند نیرویی است و ایجاد این نیرو نیازمند هزینه است. وقتی نقش قربانی را میپذیرید لازم نیست هزینهای هم پرداخت کنید. بنابراین به نظر در کوتاه مدت هزینههای شما کاهش یافته و منطقی است که این موضوع را انتخاب کنید. مثلا فرض کنید از رابطهای خارج شدید و شریک عاطفی شما به شدت به شما ضربه زده. در این شرایط شما برای برون رفت از این شرایط ضمن قبول موضوع، مسئول شاد کردن روحیه خود هستید. پس لازم است بعد از دورهی سوگ، اقدامی عملی در جهت ارتباط گرفتن با آدمها و فضای بیرون داشته باشید. شروع اینکار برای شما سخت خواهد بود و هزینههایی در پی خواهد داشت. مثلا اول مضطربید یا اعتماد به نفس ندارید و … ولی در نهایت این هزینه در کوتاه مدت باعث بهبود وضعیت شما میشود.
در جایگاه قربانی شما هیچ وقت مشکلاتتون را حل نمیکنید بلکه اونها را به زمان میسپارید. به همین دلیل با گذر زمان باعث میشه عزت نفس شما در برابر اتفاقات ناخوشایند پایین بیاد و نتونید به خوبی حل مسئله کنید. گاهی دردهای عصبی نیز ناشی از همین در جایگاه قربانی قرار گرفتن است. مثلا کمردردهای مزمن، حالت تهوع و یا تیکهای عصبی و ... همه میتوانند ویژگیهای باشند که شما را حق به جانبتر نشان دهند. این به این معنی نیست که شما از عمد چنین میکنید ولی گاهی همهی ما در دام چنین وضعیتی گرفتار میشویم.
یادمون باشه قرار نیست هیچ وقت دچار وضعیت قربانی نشیم. تنها قراره در وضعیت قربانی باقی نمونیم و بهترین تمرین برای اون قبول مسئولیته. مثلا اگر دفعهی بعد در یک امتحان سخت نمرهی خوبی نگرفتید به جای مسئول دونستن استاد سعی کنید مسئولیت خودتون را یادآور بشید و بگید شاید با کمی بیشتر درس خوندن نمرهی بهتری میشد گرفت یا اصلا این امتحان برای سنجش توانایی من مناسب نبوده.
یا اگر در رابطهای شکست خوردید مسئولیت اون رو بپذیرید و سعی کنید برای بهبود حال خودتون تلاش کنید. هرچند مقصر حال بد شما کس دیگری هست اما مسئول وضع فعلی خود شما هستید.
بگذارید با یک مثال دیگر بحث را به پایان ببریم. فرض کنیم به خاطر بیمبالاتی همسایه ساختمان شما آتش گرفته است و شما و بچههایتان در خانه هستید. در این شرایط شما مقصر وضع موجود نیستید ولی مسئول وضع موجودید. یعنی هرچند شما مشکل را به وجود نیاوردید ولی فقط شمایید که میتوانید خود و کودکتان را نجات دهید.پس تمام هزینهی لازم برای برون رفت از مهلکه را میپردازید. این دقیقا مفهوم قربانی نبودن است. هر چند ممکن است شعلههای آتش بخشی از پوست شما را بسوزاند اما شما جان خود و کودک را حفظ کردید. مسئولیت پذیرفتید و از هزینههای بیشتر جلوگیری کردید.