
پنجره همیشه حرفی دارد
برای گفتن
چه آن وقت که بسته باشد
و چه وقتی که باز باشد
امان از آن روز که کودکی بازیگوش
دل او را بشکند
و کسی نباشد
تا تکه های شکسته اش را مرهمی باشد
اما پنجره همیشه
صبور بوده است
چه در باران و چه در هوای دلگیر غروب جمعه
من به پنجره بارها مدیونم
چون از نگاه او بود
که تو را عاشقانه
بار ها می دیدم
بی آنکه خود بدانی
درد پنجره را نمی کشد
امان از تنهایی پنجره...