من حقیقتا نوشتن رو دوست دارم....
اونقدر که شاید باور نکنی! یه جوری که همه چیزشو دوست دارم، یعنی هر چیزی که به نوشتن مربوط میشه رو دوست دارم، با همه ی جزئیاتش! مثلا خودکار، مداد، روان نویس، حتی ذغال و گچ و هر چیز دیگه ای که بشه باهاش نوشت رو دوست دارم. ازون طرف هر چیزی که بشه روش نوشت رو هم دوست دارم، مثلا دیوار، شیشه ی کثیف ماشینا، شن های ساحل، ماسه های بیابون، شیشه ی بخار گرفته و از همه مهمتر کاغذ سفید... شاید باورت نشه که دیدن کاغذ سفید با من چیکار میکنه!!
من حتی دست راستم رو بیشتر از اون یکی دوست دارم هرچند که دست چپم هم همیشه توی نوشتن کمک می کنه! من حروف الفبا رو هم مثل بچه هام دوست دارم و آره بینشون فرق هم میذارم... بعضیاشونو بیشتر دوست دارم مثلا میم وقتی تنهایی در آخر واژه ها میاد یا صاد یا ی و بقیه... ازینا گذشته من گاهی که چیزی برای نوشتن ندارم هم می نویسم. مهم نیست چی باشه، همینطوری واژه ها رو یادداشت میکنم یا جمله هایی که از محیط اطراف می شنومو، رو هوا می قاپم و می چسبونمشون روی کاغذ! خیلی وقتا که دلم می خواد یه چیزی بنویسم ولی چیزی نمیاد و چشمه نمی جوشه، بهترین خودکارم رو برمیدارم و می شینم بالا سر دفترم منتظر.... مثل کسی که آرزوی بارون داره و بارونیشو آماده کرده و نشسته پشت پنجره... و معمولا هم میباره... ابرها میان و بغض آسمون می ترکه و بارون....!
می دونی که همه ی اینا باید در سکوت اتفاق بیوفته. نمیشه که سکوت نباشه... من سکوت رو هم دوست دارم، اونقدر که نمی دونم سکوت رو بیشتر دوست دارم یا نوشتن رو!! و سکوت هم که همزاد تنهاییه... همه ی اینارو گفتم که بگم من تنهایی رو خیلی دوست دارم. من تنهاییمو دوست دارم، نمی تونم از دستش بدم، می فهمی!؟
https://vrgl.ir/YEQ4F