آرزو: سلام فرید کجایی؟
آرزو: یه صدایی از انباری میاد!!!
فرید: سلام تازه حرکت کردم بیست دقیقه دیگه خونم
فرید: چه صدایی؟ احتمالاً وسیله ها تکون خردن?
آرزو: نه صداش هی بلندتر می شه!!!
فرید: صبر کن بیام خونه
فرید: یکم دیگه می رسم?
آرزو: دارم میرم تو انباری
فرید: نه ممکن دزد باشه بهت آسیب بزنه
آرزو: نه نگران نباش چاقو همراهمه
آرزو: چرا چراغا روشن نمیشه!!
آرزو: فکر کنم سوخته
فرید: نه تازه عوضشون کردم!
فرید: آرزو بیا بیرون خطر داره
آرزو: صبر کن دارم میرم داخل
آرزو: هیچی نبود وسیله ها بودن
فرید: گفتم که هیچی نیست
آرزو: واستا تا ته انباری برم مطمئن بشم
فرید: یکم میترسم طوریت بشه صبر کن بیام خونه
آرزو: نه !!!
آرزو: در انباری بسته شد
آرزو: فریییید یه چیزی رو سقفه
آرزو: داره از رو دیوار میاد رو زمین
آرزو: فریییید
فرید: صبر کن الان میرسم خونه
فرید: خوبی هی پیام بده
آرزو: فرید احساس میکنم جلومه تاریکه فقط سایه شو میبینم سری بیا خونه
آرزو: فرییییییییییید?
آرزو: کجایی سری بیا می ترسم
آرزو: دستاش!!!
فرید: دارم میرسم
فرید: خوبی؟ دستاش چی؟؟
فرید: آرزو جواب بده
فرید: آرزو؟
فرید: جواب بده
فرید: چرا جواب نمیدی؟!!
فرید: آرزووووووووو؟؟؟؟
آرزو: اون نمیتونه جواب بده?
فرید: کی نمیتونه؟
فرید: تو کی هستی؟؟؟
فرید: چیکار میکنی؟؟
فرید: آرزو شوخیت گرفته
فرید: آرزووووووووو؟
فرید: ؟؟؟