ویرگول
ورودثبت نام
Raha
Raha
خواندن ۷ دقیقه·۲ سال پیش

تضاد : قسمت دوازدهم

آتریش دوان دوان به سمت هنری آمد و گفت : گوشیت داره زنگ میخوره ، ریک داره باهات تماس تصویری میگیره .
هنری گفت : فلور فلور برو یجا دیگه ... تصویری گرفته نباید تو رو ببینه ...
هنری تماس را باز کرد ، با قیافه ی عصبی ریک مواجه شد و گفت : جانم رئیس ؟
رئیس فریاد کشید : یکی داره حساب بانکی من رو هک میکنه اون وقت من از صبح تا شب بهت زنگ میزنم بر نمیداری !؟
هنری گفت : ببخشید رئیس بیرون بودیم . واسه نقشه گردوندن امیلی و مایا .
ریک گفت : باشه بابا ، لازم نیست همجا جار بزنی ما واسه این دو تا الاغ نقشه کشیدیم . حالا واسه قضیه هک چه خاکیتو سرم بریزم ؟
هنری تته پته کرد : میگم رئیسس من من من یه آشنا دارم که تو کار کامپیوتری خبره است . شاید بشه از اون کمک بگیریم...
ریک گفت : خب که چی . چیکار کنم ؟
هنری گفت : رمز حساب و همه ی اکانت هایت رو بده . اون میتونه آدرس هکر رو پیدا کنه .
ریک گفت : پیشنهاد خوبیه ... واست میفرستم . ولی وای به حالت اگه پیداش نکنی ...
هنری دوباره استرس گرفت : باشه باشه . فعلا خداحافظ ...
و گوشی را قطع کرد .
فلور گفت : خب دوست خبره ات کدوم گلستونیه ؟
هنری گفت : همینطوری گفتم . که بتونیم بریم توی چت هایش سرک بکشیم و یه چیزی دستگیرمون شه !
مایکل و آتریش گفتند : خب اونکه با دونستن شماره ی ریک هم حل میشه ، کافیه بری تو سایت ...
هنری گفت : خودشه ! شما دو تا ، بنظر میاد یچیزی بلد باشین ... شاید شما ها بتونین آدرس هکر رو پیدا کنید !
صدای دیلینگ آمدن پیغام نظر هنری را جلب کرد .
هنری ادامه داد : عه بچه ها هنری رمز همه ی اکانت هایش رو داده ! میگم شما لبتاپ ندارید بچه ها ؟
کینر گفت : بابا اجازه نمیده ما لوازم الکترونیک داشته باشیم .
هنری گفت : خب از اون جایی که اون از لحاظ قانونی پدر شما نیست پس ما میتونیم برای شما لبتاپ بگیریم . اصلا یهفکری ، واسه هر چهار تا تون میگیریم !

*لوازم الکترونیک فروشی*

آنجا مغازه ای معمولی نبود !

بلکه لاکچری ترین مال دنیا بود و همیشه سلبریتی های مشهور از آنجا خرید میکردند ، مهمانی و پارتی های افراد مشهور، همیشه آنجا برگزار می‌شد و بلیتش برای افراد عادی ، ۵٠٠ هزار دلار بود !

فروشنده گفت : خب اینم از خرید هاتون آقا ، شد ۵ هزار و ۵٠٠ دلار .

هنری کارتش را داد .

فروشنده جیغی کشید : راستی شما مشتری یک میلیونم ما هستید . شما دعوت میشین به مهمونی اینفلولاو !

هنری گفت : اینفلولاو دیگه چه چیز مسخره آیه !؟

فروشنده گفت : همه ی بلاگرا ، یوتیوبرا ، تیکتاکرا اینجا هستن ! مردم عادی آرزو دارن اون ها رو یکبار از نزدیک ببینن !

هنری در دلش گفت : چقدر آرزو های مردم پوچ شده . چرا باید اون ها برای دیدن یه کسی که با لخت کردن خودش پولمیگیره و با تبلیغ فال و طلسم پول در میاره سر و دست بشکونن ؟ چرا باید با کسی که کیلو کیلو واسه یک ویدیو مواد غذاییاسراف می‌کنه صفحه هواداری بزنن ؟

به هر حال از این حرف ها گذشت و فکر کرد که خوبه ریک فکر کنه سر امیلی و مایا گرم است تا سر و گوشی آب بدهند .

پس فکرش را به امیلی و مایا گفت و آنها موافقت کردند .

پس ادامه داد : باشه چه عالی ، فقط ورودی این دورهمی چقدره ؟

فروشنده گفت : گفتم که شما مجانی دعوتید !

هنری گفت : آدرس کجاست .

فروشنده گفت : این کارت دعوت رو بگیرید و به همین آدرس برید ، تاریخ و زمان هم مشخص شده روی کارت .

*هتل*

امیلی گفت : برای پیدا کردن هکر چیکار کنیم .

هنری گفت : لبتاپ رو دادم دست بچه ها . احتمالا تا شب یچیزی دستگیرمون میشه .

و ادامه داد : اوضاع چطوره بچه ها ؟

آتریش گفت : خوبه ، فعلا داریم پیام هارو میخوانیم ...

آتریش ادامه داد : راستی هنری شماره چنده ؟

هنری گفت : چطور مگه ؟ +1 (201) 467-2048

آتریش خنده ای ریزی کرد و گفت : مرسی

سه دوست ( فلور ، مایا و امیلی ) داشتند برای مهمانی لباس انتخاب میکردند ، همه ی لباس ها مخصوص خانه بود و بدردجشن نمی‌خورد پس فلور فکری به سرش زد و گفت : بچه ها ما میریم بیرون شما ها تو هتل تنها باشین و به کار و بار هککردن برسین .

کینر گفت : کجا می روید ؟

امیلی گفت : هیچی ، همین لباس فروشی میریم . برای مهمونی لباس انتخاب کنیم .

*هتل*

حالا چهار کودک تنها بودند ، مایکل از آتریش پرسید : واسه چی شماره ی هنری رو میخواستی ؟

آتریش گفت : شلمغز ، دقت کردی چقدر امیلی و مایا و فلور خنگ هستن !؟ آخه کی به این راحتی به همکار ریک اعتمادمی‌کنه !؟ اومدم پیام هایش رو بخوانم تا ته و توی این قضیه رو در بیارم ، شاید داره دروغ میگه !

کینر گفت : خب که چی . الان که هک کردی چی دستگیره شد ؟

آتریش گفت : هممم وایسا ، وایسا آهان حالا کل گوشی اش هک شد ، بریم توی آن واتساپ !

هرچقدر صفحه ی واتساپ رو جوریدند چیزی پیدا نکردند ، به تلگرام و پیام های تلفنی رفتند آنجا گشتن هم بی فایده بود !

الکس از تعجب چیزی که دیده بود به سرفه افتاد و گفت : وایسا وایسا ببین چیزی توی بایگانی (archive) واتساپش ندارد؟ انگار یچیزی دیدم .

بله قسمت اصلی کار ، بایگانی بود !

اما خبری از نقشه کشیدن واسه امیلی و مایا نبود !

یا غیبت از فلور !

بلکه چندش آور ترین چیز دنیا ، هنری کسی را my heart (قلب من) ذخیره کرده بود !

الکس گفت : این چه سمییییه !

کینر گفت : دعا کنین مادرش رو این طوری سیو کرده باشه نه دوست....

آتریش گفت : زبون ات رو گاز بگیر ! جلو بچه زشته !

الکس گفت : خوبه چهار قلوییم ها ، من فقط یک ثانیه دیر تر از شما ها بدنیا اومدم !

مایکل گفت : حالا ببین بهش چه چیزی گفته .

پیام های هنری و قلب من .

هنری : سلام گل بهاری من ، لیلان خوبی ؟??

قلب من : سلام اسب آبی توپولو??

هنری : میگماا ، نیست من و تو از یک بازی آنلاین آشنا شدیم ، من هیچ عکسی از روی گل ماه تو ندارم . میتونی یه عکساز صورت خوشگلت بفرستی ؟??

قلب من : واقعا که !! یعنی تو به من اعتماد ندالی !؟ دیگه دوست ندالم !??

هنری : گل قلب من ... غلط کردم ببخشید ، شکر خوردم ?

قلب من : میخوای از دلم در بیاری ؟ دویست دلار بریز به کارتم . همین حالا ! وگرنه کات ، کات ، کات !?✨

هنری : چشم قلب صورتی من ، امر دیگه ای نداری ؟ ??

قلب من : چهارصد دلار دیگه هم بریز ، امروز با دوستام کافی شاپم ! ??

آتریش کمی پایین تر رفت تا ادامه ی پیام ها را ببیند .

هنری : میگم گوگولی ترینم ، ما هیچ وقت همدیگرو ندیدم موافقی بیای یجایی ببینیم هم رو ؟??

قلب من : گفتم که من آمادگی ندارم ، باهات قهرم فعلا بایییی !??

هنری : عزیزم من غلط بکنم همچین خواهی بکنم ، چیکار کنم از دلت در بیاد ؟?✨

قلب من : همین حالا هزار دلار بریز تو حسابم ، اون گردنبد الماس هم بخر ، وگرنه باید فور اور ! ??

هنری : اینکه غصه ندارد گربونت برم . واریز شد . ??

آتریش گفت : عقققققققققق . از هرکی بعید بود این عشوه خرکی ها جز هنری . بابا این دختره همش میخواد از این یچیزیبکنه !

الکس گفت : اگه دختر نباشه چی ؟

آتریش گفت : منظورت چیه !؟

الکس گفت : یعنی اینکه این همش از عکس دادن در میاره شاید پسره !

آتریش گفت : خب چجوری بفهمیم ؟

الکس گفت : با یک گوشی دیگه بهش زنگ می‌زنیم ! اونم صوتی ، اول میگیم قرعه کشی برنده شده بعد میگیم برای ثبتتصویرش ، تماس رو ویدیو کال کنه . بعد همونجا می‌پرسیم لیلان کیه ؟ اونم میگه دیگه ... باید تماس رو ضبط کنیم تا بههنری نشون بدیم .

کینر گفت : شماره رو واسم بخوان با تلفن هتل زنگ بزنم بهش .

آتریش شماره را خواند اشتباهی دستش خورد روی تصویری ، ولی نگران نشد و گفت : بچه ها دستم خورد روی تصویریایشالا برمیدارد ، اگه برداشت میگیم از مسابقه ی کودکان باهوش هستیم شما برنده ی هزار دلار شدید . خوبه دیگه ؟

کینر گفت : آره بابا .

لیلیان تلفن را برداشت .

مردی با عرق گیر و ریش دو متری پشت تلفن بود و با البته گفت : بله !

آتریش گفت : بذار برم سر اصل مطلب ، لیلان کیه ؟ هنری رو میشناسی ؟

مرد دستپاچه شد و گفت : چیزه ... لیلان منم . یعنی من نه ها یعنی چیزه .... میخواستم واسه بدهی ام چند هزار دلار پورجور کنم ، بعد هنری رو توی بازی آنلاین دیدم و گفتم بهش پولدار میخوره . شما مامور اف بی ای هستین ؟

آتریش گفت : خوبه ، مثل بلبل خودتو لو دادیی . خوشم اومد ! و تلفن را قطع کرد

صدای کلید چرخاندن آمد و سه دوست و هنری آمدند ، هنری گفت : کی مثل بلبل خودشو لو داد ؟

الکس گفت : ...

ادامه دارد ...


تضادقسمت دوازدهمداستان سریالیداستان معماییداستان
?You hate the RAIN- .Yeah+ ?How can any one hate the RAIN
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید