Raha·۲ سال پیشروز آخر مدرسه|زندانی سیاسی!؟سلااااام !هیچ وقت رو در رو باهاتون تو یک پست صحبت نکردم ، گفتم یه نوشته ی متفاوت بگذارم .تصمیم گرفتم یکی از خاطراتم توی مدرسه که اتفاق افتا…
Raha·۲ سال پیشتضاد : قسمت دوازدهمآتریش دوان دوان به سمت هنری آمد و گفت : گوشیت داره زنگ میخوره ، ریک داره باهات تماس تصویری میگیره .هنری گفت : فلور فلور برو یجا دیگه ... تص…
Raha·۲ سال پیشتضاد : قسمت یازدهمهنری دوان دوان به سمت بچه ها و سه دوست آمد و گفت : یچیز مهم فهمیدم بچه هااافلور گفت : باز چیشده !؟هنری گفت : یچیزی فهمیدم که خیلی بدرد پرون…
Raha·۲ سال پیشتضاد : قسمت دهمهنری : هزینه ی هتل توی جزیره چی میشه ؟ریک : اونو خودم میدم .هنری : اما رئیس یچیزیریک : چی ؟هنری کمی من من کرد . اخر باید هرجور شده بود فلور…
Raha·۲ سال پیشتضاد : قسمت نهمآتریش گفت : مدارک رو همیشه تو اتاقش نگه میداره . باید یه بهونه ای جور کنی بری اونارو برداری !مایا میخواست چیزی بگوید ولی صدای کوبیده شدن مز…
Raha·۳ سال پیشتضاد : قسمت هشتمتضاد قسمت هشتممایا گفت : راستش خودم هم نمیدونم ! ولی قول میدم یروزی ریک رو به حقش برسونم !امیلی گفت : ببینم اگه ریک رو به حقش برسونیم نیاز…
Raha·۳ سال پیشتضاد : قسمت هفتمدستگیره ی در چرخانده شد ، کودکان و پرستار ها وحشت زده شدند از کسی که پشت در بود . شخص گفت : گیرتون انداختم ، دیگه در نرید ، فکر نکنید نفهمی…
Raha·۳ سال پیشتضاد : قسمت ششمالکس گفت : تا اونجایی که من یادمه بابا گفت :«که جدیدا پلیس ها دارن من رو شناسایی میکنن و اگر نشانی دقیقم رو بدونن میفتم تو زندان یا اعدام م…
Raha·۳ سال پیشتضاد : قسمت پنجممایا به نشانه ی اعتراض داد زد : اما رئیســــــــــــــــــــــــــــــ شما نگفتید که بچه ها به چه چیزی آلرژی دارند!مایا کلافه شده بود ، از…
Raha·۳ سال پیشتضاد : قسمت چهارمهنری موبایلش را برداشت و بعد به بیرون از خرابه رفت تا صحبت کند گوشی را برداشت و گفت : بله ؟ـ بابا منم ریکـ ریک تو چرا زنگ میزنی ! الان خونه…