Ariiana Mn
Ariiana Mn
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

عاشقانه ی قاجاری

قربانتان گردم ،جای خالی شما درست در همین یک وجب جا کنار ما روی همین مبل های مخمل سبز قدیمی‌خالیست . دست که میکشیم جای خالی شماست که لمس‌میشود . بوی دلتنگی لابه لای بوی‌پوست نارنگی های تازه رسیده ی حیاط و شیرینی های گردونی تازه از‌تنور آمده به مشام‌ میرسد و داغ فراق را بیشتر میکند .

دوست داشتیم در آن لحظه ای که دست هایمان را دراز میکنیم‌ به جای نبودن شما ، هُرم‌گرمای‌دست های شما بود که به نیمه جان سرد ما جان‌دوباره میبخشید ‌.

دل طلب میکرد این پوست های باقی مانده پوست میوه ای باشد که در دست های شما و لابه لای انگشت های شما میرقصد و جولان میدهد .

جان میخواست نان‌گردویی های باقی مانده کنار فنجان چای شما باشد و دست به کام شما ببرد و شیرینش کند .

راستش را طلب کنید دلمان میخواست چشم برمیگردانیم و‌ تصویر چشمهای شما در نگاهمان‌نقش میبست ‌. میخواستیم زل بزنیم در آن‌دوتیله های سیاه چشمهایتان و هزاران راز سربه‌مهر دلتان را از چشمهایتان بخوانیم . میخواستیم شمارا از چشمهایتان بشناسیم .

میخواستیم غم را از لابه لای تاریک‌و روشن چشمهایتان پرده دری کنیم و غمهایتان را بیرون بکشیم ‌ .

اما نمیدانم چرا نشد نمیدانم چرا یک‌ نفر این بین نخواست . حالا یا شما بودید و یا چشمهایتان و شاید هم‌رحمت الهی ..‌

به جای عطر تند و تلخ دلتنگی عطر‌ بودن شما بود که به مشام میرسید .

این دل بی صاحب ،این دلی که حال صاحبش هزار فرسخ آن طرف تر رخ برنمیگرداند هوای شمارا کرده است . بارها خواستم برایتان نامه ای بنویسم و ابراز دلتنگی کنم اما هرچه نوشتم مرثیه بود و شکایتنامه ی فراقت ‌. همین سبب شد که دندان برجگر سوخته بگذاریم‌و زبان به کام بگیریم و قلم بر خون دل نزنیم و دست از‌نامه نوشتن و عریضه فرستادن برداریم . دیگر‌نه دلتنگی‌و بار مفارقت در هیچ کلمه ای گنجانده میشود و نه عشق جامانده در این سینه با هیچ رقیمه ای ابراز .


۱۸آبان۹۹


#پریشاندخت_قاجار

عاشقانهدلنوشتهقاجارادبیاتنوشتن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید