
(جذابیت های زیادی در این دنیا حکم فرمایی میکند،زیبایی بدون دیدن هم معنا دارد،زیبایی.....)خیلی دوست داشتم این جملات را حفظ می کردم و در خواب بخوبی آنها را تماشا می کردم.
یک،دو،سه،بوم.عید نوروز با رنگ و بوی سال قبل به امسال آمد.امید داشتم که مشکلات،روز قبل عید دفن می شوند.خب مثل اینکه سال جدید علاقه ی خاصی به قهوه ی تلخ دارد.
روز های بد در حال گرم کردن بودن تا در اسرع وقت وارد میدان شوند.فقط چهار روز گذشته بود که تلفن خونه زنگ خورد:
- الو...الو....
- بله،بفرمایید.
-امیدارم که حالتون باشه،شناختین؟
- بله،خوب هستین؟حال حاج خانم خوب است؟عیدتون مبارک.
- عید شما هم مبارک می خواستم که مطلب مهمی را در میان بگذارم.نتونستم با آقاتون صحبت کنم.حقیقتا....باید جابجا بشوید.
- ولی آخه کروناِ و همه با صاحبخانه صحبت کرده اند که امسال را ماندگار بشوند.
- بله حق با شماست ولی پنج ماه کرایه خانه عقبافتاده،جواب تلفن را نمیدهند و بد قلی پشت بد قولی.
-اگر میشود من صحبت بکنم و بعدا نتیجه را خدمتتان اعلام کنم.
- خیلی خوب.پس منتظر تماس شما هستم.
از سکوت مامان میشد شکست لشکر امیدواری را دید و از نگاه مبهم مامان به خواهرم هم میشد فاجعهرا اعلام کرد.عالی شد بهتر از این نمیشد.صدای سماور زیر صدای سکوت حاکم بر خانه شده بود.خیلی جالب بود که مامان واکنشی نشان نداد،شاید مامان فکر کرد این حرف ارامش بخش است.البته هنوز هم وقت برای جابجایی هست ولی اگر سهلانگاری میکردیم،پیامد جالبی نداشت.
به جرئت میتوانم غم را در وزش باد حس کنم.سیزده روز عید هم به غم و ماتم گذشت.تعطیلات خوبی بود یا شاید هم عالی بود.البته توهین بزرگی است که دخالت خانواده را در نظر نگیریم.ما که موضوع را به کسی نگفتیم،چطوری متوجه موضوع شدهاند.خانواده ی پدری همچون پدرمان در ماموریت کاری تشریف داشتند.خاله ها هم که مثل مارِ در آستین،نیش های خود را روانه ی ما میکردند:آره دیگه کرونا و اینا نداره. انشالله که خانهی خودتون ساکن شوید.
واقعا نمیدونم توی این وضعیت چرا باید به حرف فامیل گوش دهیم.بعد کلی جلسه به این نتیجه رسیدن که هر کاری کردین همان درست است.تازه،زمزمه های حضوری شدن امتحانات پایان ترم پختن آش با ملاقهای پر از روغن بود.اصلا یه سوال؟مگه من دانش آموزم؟
سیام،سی و یکم و یکم.خیلی عذابآور بود ولی اردیبهشت بلاخره به خانه برگشت.مثل باد فروردین هم تمام شد.خوشامدگویی بهار به اردیبهشت مثل وجود کرم در سیب تازه است.مشکل جدیدی نیست؟نبود؟ولی ناشکری هم نباشد که با وجود این همه سختی،روز های خوب هم بود ولی مثل اینکه من به آنها مرخصی دادهام.
خب مثلا مثل....صبر کن این دیگه چیه؟
مثل اینکه......