Disney
Disney
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

۱۲ دی

درد هایم را نوشتم، ناگفته ها به کلمه تبدیل کردم

در کاغذ کوچک صورتی رنگی که مدت ها کنار اتاقم گذاشته بودم و با مدادی که از کسی هدیه گرفته بودم که فکر میکرد قرار است با ان جزوه هایم را بنویسم.

اما من نه نیاز به یادگیری یا اموزش داشتم نه نیازی به مرور انچه یاد گرفته بودم

من میخاستم فراموش کنم، همه انچه که بر من گذاشته

همه انچه دیدم شنیدم بودم ...

ساعت ۹ شب به قصد خرید پاک کن بیرون رفتم به دنبال مغازه نوشت افزار بودم، همگی بسته بودند

دیروقت بود و تاریک، اینقدر تاریک که ترجیح دادم به خانه برگردم،به اتاقم

میخاستم مدادم را بردارم ونوشته هایم را خط خطی کنم،اما نمیتونستم یا نمیخاستم

چگونه میتونستم تصمیم های خودم هر چند احقمانه توهین انکار کنم ، مگرنه که من انتخاب کرده بودم

نوشته را در سطل زباله ریختم

من دیگر پاک شده بودم بدون خط خوردگی










دلنوشتهتنهاییفراموشیعشقدخترانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید