Hadi·۳ ماه پیشنگهبانشب سایه خود را برافراشته بود باران خاک سرد و سخت را نوازش میکرد باد دچار تشویش در میان هیاهوی سکوت دوست و دشمن در فراقدر انتظار مطلق نگهب…
Hadi·۳ سال پیشکابوس نخودیساعت ۲۳ :باران زمین سرد شهر را نوازش میکردتیرهای چراغ برق به خواب رفته بودندکوچه های شهر در خشکسالی انسان هادخترک در میانه راه خانه ، منزجر…
Hadiدرکتاب باز·۳ سال پیشهزارتوی رویاشهر پر شده بود از هیاهوی سکوتبوی نم نم باران شهر را در آغوش گرفته بودپرندگان پرواز را دریغ میکردندحیوانات اهلی و وحشی در صلحی بی تکرارانگار…
Hadi·۴ سال پیشخانه ای بدون در و پنجرهدوشنبه،ساعت ۱۰:۴۰ شبباران در حال باریدن بودتاریکی بر خیابان چیره شده بودشهر مانند شهر ارواح،خالی از عشق و تکاپومانند خانه ای که در و پنجره…