کتاب "درک کردن مادر دارای اختلال شخصیتی مرزی" Understanding the Borderline Mother نوشته خانم دکتر کریستین لاوسون، با اشاره به داستانهای اسطوره ای مبتلایان به این اختلال شخصیتی را به چهار زیرگروه تقسیم کرده که شباهتها و تفاوتهاشون راحت تر در ذهن بشینه.
اولین تایپ را در این پست معرفی کردم.
گروه دوم تایپ شخصیتی Hermit :
معمولا تنها و غریب زندگی می کنند. علاقه ای به مطرح شدن در جمع ندارند. اگر بخواهیم یک تیپ شخصیتی اسطورهای که برای عموم شناخته شده است بهشون نسبت بدیم این تیپ شخصیتی سفیدبرفی است. موجود آسیب دیده ای که از آدمها فرار می کنه و در عزلت و در دنیایی فانتزی با آدم کوچولوهای خیالی زندگی می کنه. تیپ نسبتا رایج بین هنرمندها، شاعران و نویسندگان است. تیپ نسبتا رایج بین هنرمندها، شاعران و نویسندگان است. حقیقی ترین چیزی که بهش معتقدند ترس است. اما از ترس خود ترس، ترس را مخفی اش می کنند. مشابه بقیه بوردلاینها ترس اصلی براشون جدایی است. راه حفاظتی که پیدا می کنند تنهایی است، در واقع خودشون انتخاب می کنند که تنها باشند که توسط بقیه ترک نشند و اینجوری از ترس اصلی جدایی دور میشند.
برای درک خلاصه شخصیت هرمیت، داستان سفید برفی مثال خوبیه. آدمی با ویژگیهای مثبت و منحصر که در ترس بزرگ شده، دایم در معرض تهدید بوده. یاد می گیره فرار کنه و به عزلت بره و در دنیای خیالی خودش زندگی کنه و در را بر روی کسی باز نکنه. چون پشت در جادوگره با سیب سمی است.
به شدت به اینکه به حریم خصوصیشون تجاوز بشه واکنش نشون میدند. این حریم خصوصی گاهی وسایل ساده و معمولیشون هست که مثلا کسی برداشته یا جا به جا کرده. از بیرون این کارشون گاهی خودشیفتگی به نظر میاد. اما در واقع می ترسند خودشون را از دست بدند و از خودشون جدا بیفتند.
رابطه شون با بچه هاشون و اطرافیانشون معمولا سیاه و سفیده. یا با یک نفر خوب هستند و اون آدم براشون پذیرفته شده و خوب و سفیده و یا سیاه و اعصاب خردکن. در رابطه شون معمولا یا با یک نفر خیلی نزدیک و صمیمی هستند یا در تنهایی می نویسند. از دور به نظر خیلی قوی میاند چون انگار ترسی از تنهایی ندارند. اما ترس و اضطراب همراه دایمی شون هستند که از دور دیده نمیشه و تنهایی را به دلیل همین ترس ترجیح میدند.
معمولا در زمینه کاری شون موفق هستند. آدمهای پشت صحنه هستند و علاقه ای ندارند که در معرض دید عمومی قرار بگیرند. برخلاف انواع دیگه اختلال شخصیتی بوردلاین این گروه برونگرا نیستند و درونگرا هستند. اگر چه جدایی براشون دردناکه، اما رد شدن و خواسته نشدن براشون خیلی سنگینتره، برای همین با تنهایی و عزلت راحت تر هستند تا رد شدن و طرد شدن از طرف بقیه. عزلت براشون به این معنا نیست که با هیچ کس رابطه نداشته باشند، بلکه می خواهند کسی کاری به کارشون نداشته باشه و مزاحمشون نشه. وگرنه مقبول بودن توسط بقیه براشون مهمه.
معمولا کمالگرا هستند و ویژگی رفتاریشون کمی وسواس هست. معمولا اضطراب بستن در خونه یا شیر گاز یا آب و غیره را موقع ترک خونه دارند. همیشه پس ذهنشون کمی اضطراب دایمی جریان داره.
رابطه شون با بچه هاشون اینجوریه که یا بچه را تقریبا طرد می کنند و ارتباط خاصی باهاش ندارند، یا بچه محبوبشون هست و در این حالت فوق کنترل کننده میشند و همه ترسهاشون را به بچه و اطرافیانشون منتقل می کنند. از اونجا که دنیا براشون سفید و سیاه است، اموالشون را معمولا به مساوات بین بچه ها تقسیم نمی کنند. بچه خوب و مورد تایید همه را می بره و بچه ای که طرد شده هیچی.
نویسنده میگه معمولا خیلی عجیب نیست که در تنهایی و عزلت بمیرند و کسی متوجه مرگشون نشه و چند روز طول بکشه که بقیه متوجه بشند. فقط کسی که خیلی بهشون نزدیک باشه می فهمه چه دردی می کشند از این عزلت خود خواسته و ترس دایمی همراهشون. از دور قوی و مستقل به نظر میاند.
معمولا علاقه ای به داشتن مهمون ندارند. تعطیلات سال نو، معمولا در مراسم های جمعی خاصی شرکت نمی کنند. برای همین تعطیلات برای پارتنر و بچه هاشون معمولا خسته کننده است چون کار خاصی نمی کنند. گاهی کمی خرافاتی هستند. به سمبول ها و یا نشانه ها گاهی اعتقاد دارند. اعتقاد به ماورا معمولا کمکشون می کنه دنیا را تحت کنترل تر ببینند.
تحمل دردشون بسیار کمه و گاهی این سبب میشه اطرافیانشون نتونند تشخیص بدند که چه زمانی واقعا درد غیرقابل تحمل دارند. چون ظاهرا در مقابل همه دردها واکنش عدم تحمل نشون میدند.
از اونجا که همیشه در حالت آماده باش به سر می برند.معمولا چیزهای را می ببینند و می شنوند که بقیه متوجه نمیشند. به قول معروف مو را از ماست می کشند بیرون. در هر پیام، کارت تبریک، پیغام صوتی، تماس تلفنی از طرف دیگران نشانه های فراتر از ظاهر قضیه را می ببینند و میرند سراغ لایه درونی اون اتفاق. به مرور ممکن هست دچار پارانویا بشند چون تهدیدهای پنهان که بقیه بی توجه هستند را می ببینند و اگر از هر ده تا یکی هم درست باشه، این فیدبک مثبت سبب میشه بیشتر وبیشتر به خودشون مطمین بشند و ریزبین تر و مشکوک تر به همه چیز نگاه کنند.
پانوشت:
در زبان فارسی معاصر فکر کنم هیچ کس به اندازه حسین پناهی این وضعیت روحی هرمیت ها را خوب توصیف نکرده.
اعتراف
"من زندگي را دوست دارم
ولي از زندگي دوباره مي ترسم!
دين را دوست دارم ولی از کشيش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم ولی از پاسبانها مي ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زنها می ترسم!
کودکان را دوست دارم ولی ز آئينه می ترسم!
سلام رادوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم پس هستم
اينچنين می گذرد روز و روزگارمن!
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار می ترسم”
پایان
© هومن مزین
تلگرام: https://t.me/MyMazinLife
بخش بعدی:
اختلال شخصیتی مرزی - تایپ ملکه
نوشته های قدیمی مرتبط: