Hooman.Mazin·۴ سال پیشحاج خانم و خورشت کرفسیه دوستی داشتم یه ماجرای را تعریف میکرد که شنیدنی است. چند سال پیش ماموریت کاری بهشون محول میشه یکی از شهرستانهای ایران. برای یک بانک دولت…
Hooman.Mazin·۴ سال پیشنگهبان فرشیه آشنا داریم وقتی هفت سالم بود این ۲۲ سالش بود. الان ۳۹ ساله شدم و اون هنوز ۲۲ سالشه. با هم دور را دور پیوند خویشاوندی داریم. خونه شون یه…
Hooman.Mazin·۴ سال پیششیشه پر از تیلهای به نام اعتمادخانم دکتر برنه براون که به خاطر سخنرانیهای تد تاکش معروف شد. کتابی داره به نام Dare to Lead که احتمالا ترجمه فارسیش میشه جسارت رهبری داشته…
Hooman.Mazin·۴ سال پیشچیزی به نام اژدها وجود ندارد؟!داستان چیزی به نام اژدها وجود ندارد در ظاهر یک داستان کودکان است اما پیامی برای بزرگسالان هم دارد. به نظر شما پیام داستان چیست؟بیلی یک رو…
Hooman.Mazin·۴ سال پیشداستان - بچه فرح خانم- بچه را اینجور دست به دست نکن. بچه گناه داره. - آره! که باباش بره زن بگیره؟ - باباش که بالاخره زن می گیره. بچه را میگم دست به دست نکنید.…
Hooman.Mazin·۴ سال پیشسرگردان در تعزیهسر محله یک خرابه ای بود که محرمها اونجا تعزیه برگزار می کردند. جمعیت زیاد جمع میشد. یه سالی وسط تعزیه اونجایی که علی اصغر را می کشتند یه پی…
Hooman.Mazin·۴ سال پیشآقا حالش خوب نیستتازه خوابم برده. عزیز آروم تکونم میده. - هومن . هومن. بیداری؟ نترسی ها. میگم جون عزیز. چی شده؟ - نترسی ها. آقا حالش بده. یهو از رختخواب…
Hooman.Mazin·۴ سال پیشدر جستجوی زریمنوچهر سیزده سالش بود، منیره هشت شاید هم نه ساله و علیرضا ولی هنوز شیرخواره بود که یه روز صبح زری وسایلش رو جمع کرد و رفت. شمس الله اون موق…
Hooman.Mazin·۴ سال پیشبازگشت اسراروزی که اسرا آزاد شدند. رضا صبحی اومد در خونه که هومن هومن. مامانم گفت هومن خوابه. - ماهروزه خانم به هومن بگید اسرا آزاد شدند. از توی ات…
Hooman.Mazin·۴ سال پیشسر و صدا نکن!دم آسانسور بودم. یارو تو راهرو ساختمون صدا زد گفت بیا. رفتم جلو گفت، دوست عزیز، یه چیزی میگم ناراحت نشو. - من پیرمردم. مریضم. حالم خوب نیست…