ابلهانه ترین روش بشر برای ماندن تا ابد، مومیایی شدن است. فراعنه و ثروتمندان اولین کسانی بودند که مومیایی شدن را برای بقا برگزیدند. امّا کم کم آدمهای عادی هم سودای بقا در سر پروراندند و پولهای خود را جمع کردند تا مومیایی شوند. بدبخت ها گمان می کردند که اگر مومیایی شوند و از جسدشان به خوبی مراقبت کنند، امکان زیستن دوباره را پیدا خواهند کرد. هر چند مومیایی کردن ثروتمندان هفتاد روز و آدمهای عادی بیست روز طول می کشید. آن زمان هم فاصله طبقاتی وجود داشت و هر کس هر چقدر که پول می داد آش می خورد. اگر پولدار بود حلیم بوقلمون با گوشت گوسفند(!)می خورد. یعنی یک جوری مومیایی اش می کردند که کسی از نیم متری هم متوجه مرده بودن او نمی شد. اگر فقیر بود آش رشته پر از حبوبات نفّاخ به خوردش می دادند، یعنی یک جوری مومیایی اش می کردند که از فاصله صدکیلومتری هم می فهمیدید که طرف از این فقیرهای بلندپرواز(!) بوده است.
فرق بین مومیایی شدن پولدار و فقیر، همان فرق شاسی بلند سوار شدن ثروتمند و فقیر امروز است. پولدار، شاسی بلند چند صد میلیونی سوار می شود و فقیر شاسی بلند چینی دست دوم چند ده میلیونی(!) و مسخره تر و مضحک تر اینکه دل و روده و مغز مومیایی را در می آوردند و می گذاشتند زیر پایش که اگر زنده شد برای چند متر روده و دو تا کبد و کلیه و نیم کیلو مغز ناقابل محتاج نامرد نشود. فقط قلبش را سر جایش نگه می داشتند. چون هیچ میّتی را که نمی شود بدون قلب احیاء کرد!
این مومیایی کردن هم انسانها از زنبورهای عسل یاد گرفته بودند. زنبورهای عسل اگر جانوری مثل موش یا هر چیز دیگر به کندویشان تجاوز کند، آن را بلافاصله از پا در می آورند و مومیایی اش می کنند تا کندو را آلوده نکند!
شاید باور نکنید که کسانی بوده اند که خود مومیایی(!)می کردند. یعنی چی؟ یعنی خودشان، خودشان را مومیایی می کردند. مگر می شود؟ بله! از این موجود دو پا هر کاری که شما فکر کنید ساخته است. «سو کیو شین بوسیو» اسم روشی است که راهبان ژاپنی با تکیه بر تعالیم بودا از خود اختراع کردند. این شیوه بعدها به چین هم رسید.
خود مومیایی را فقط راهبان اعظم انجام میداده اند و برای راهب اعظم شدن بیشتر از ۲۵ سال زحمت، تعلیم و یادگیری در مکتب بودا لازم بوده است. اما مراحل خود مومیایی کردن عبارت است از:
۱- کشیش مقدس مرحله ی ۱۰۰۰ روزه ای را شروع میکرد تا تمام چربی بدن خود را بسوزاند و در این مدت فقط از مغز آجیل مانند مغزه پسته تغذیه میکرد. همچنین فرد مورد نظر باید تمرینات سخت فیزیکی را هم انجام میداد تا این فرایند سریع تر انجام شود.
۲- در مرحله ی دوم هم که مثل مرحلهی قبل ۱۰۰۰ روزه بوده، راهب مقدس باید از ریشه یا پوست درختانی همچون کاج تغزیه میکرده است. البته همراه این ریشهها از شیرهی درخت urushi که سمی است استفاده میشده تا کشیش مقدس دچار تهوع مکرر شود و تمام آب بدنش را از دست بدهد.
۳- در مرحله ی آخر هم کشیش مقدس را در داخل یک جعبه گذاشته، درش را قفل میکردند و هواکش های مخصوصی را به این جعبه ارتباط میدادند. کنار کشیش زنگی گذاشته میشد تا هر روز یک بار آن را تکان دهد تا دیگران بدانند هنوز در قید حیات است. وقتی که صدای زنگ قطع میشد، محوطه را مهر و موم میکردند و به صورت عبادتگاه در میآوردند.
اینها را گفتم که برسم به اینجا:
آیا شما دلتان می خواهد مومیایی شوید؟ دست انداز! مگر خودت همین دو دقیقه قبل نگفتی این کار ابلهانه و مضحک است پس برای چی این سوال را می پرسی؟!
عجله کار شیطان است! من برای مومیایی شدن روشهایی را پیدا کردم که هیچ نیازی به موم و چند متر پارچه کتان و این جور مزخرفات ندارد. مومیایی کردن بدون موم! مومیایی کردن عاقلانه! مومیایی کردن عادلانه! مومیایی کردن جاودانه!
قلم را بردار و با نوشتن، خودت را مومیایی کن!
با خلق یک نوشته یا کتاب خوب، خودت را مومیایی کن!
این را بگویم و بروم:
علّت ننوشتن در روزهای جمعه و شنبه، فقدان حال خوب و علت نوشتن امشب، یافتن حال خوب بود. جمعه ساعت چهار صبح اتفاقی افتاد که حال خوب را از من و خانواده ام گرفت. چون نوشتن شرح این ماجرا نقض چالش"حال خوبتو با من تقسیم کن"است، چیزی از این ماجرا نمی نویسم. فقط برام دعا کنید. ممنونم.