حیا همه جا خوب است ولی در بعضی جاها خوب تر است.هر چند اگر این بی حیایی عمدی هم نباشد. همسر همسایه مان پس از دو سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری،درگذشت.مراسم ختم از ساعت ده صبح جمعه تا دو بعد از ظهر بود.ساعت ده و نیم خودم را برای مراسم ختم به مسجد رساندم.در میان مسجد و جایی که تکیه گاهی نداشت،نشستم قاری داشت سوره الرحمن را می خواند.از کسی که قرآنها را پخش می کرد،قرآنی گرفتم.داشتم قرآن می خواندم که گردنم کمی درد گرفت.سرم را برای نرمش گردن بالا آوردم که با آن صحنه ناجور مواجه شدم!
چه صحنه ای؟
صحنه ای که شما توقع دارید حداقل از یک راننده کامیون چاق و هیکلی ببینید که دارد تایرهای سنگین ماشینش را عوض می کند و یا مکانیکی که به علت روغنی بودن دستهایش نمی تواند شلوارش را مهار کند،نه در مسجد!
چه کار کردید؟
شما خودتان را بگذارید جای من.چکار می توانستم بکنم.چشمانم را درویش کردم ولی هر کاری کردیم که دل خود را درویش کنم نشد.چون به دنبال جواب چرای وقوع آن صحنه بودم!
بعدش چه شد؟
هیچی هنوز در آن صحنه مانده بودم که صحنه ای مشابه را در مکانی مشابه تجربه کردم.
ای بابا کجا؟چه طوری؟
مدتی است برای مقابله با اضطراب های روزهای جمعه که قبلاً علتش را برای شما نوشته بودم،و حال خوبی که همراه جماعت به من دست می دهد به نماز جمعه می روم.خطیب صادق و دوست داشتنی کرج"آیت الله حسینی همدانی"در حال ایراد کردن خطبه بود که دوباره همان صحنه تکرار شد و به سختی و با نوشتن کلمه به کلمه خطبه ها به جای نکته نویسی،هوش و حواس خود را به زور به سمت خطبه ها جلب کردم.
آخر مگر می شود؟در یک روز و در عرض حدوداً سه ساعت یک صحنه دو بار تکرار شود؟آن هم در مکانهایی که این صحنه ها هیچ محلّی از اعراب ندارند؟
بله برای بنده که شد و من هنوزم که هنوزه نتوانسته ام این دو صحنه را هضم کنم!
چرا نتوانستید هضم کنید؟
چرا در دو مکان شریف،کسانی که در جلوی من نشسته بودند باید به علت کوتاه بودن فاق شلوار و یا اندازه پیراهنشان،چنین فضای خاصی را ایجاد کنند؟!
چه فضایی؟می شود بیشتر توضیح بدهید؟
اینجور برای شما بگویم که یک آمپول زن ناشی هم برای زدن آمپول به فضایی بیشتر از آن فضایی که من در پیش روی خودم دیدم،احتیاج نداشت!
یک آمپول زن ناشی هم برای زدن آمپول به فضایی بیشتر از آن فضایی که من در پیش روی خودم دیدم،احتیاج نداشت!
به نظرتان باید برای جلوگیری از وقوع این صحنه ها باید چه اقدامی کرد؟
به نظرم باید دیگر دست از کوتاه کردن پیراهن و شلوارهامان دست برداریم.دیگر دارد از حد و اندازه می گذرد.به گمانم پوشش به چیزی می گویند که ما را بپوشاند.اگر قرار باشد ما را نپوشاند و قسمتی از بدن ما بیرون بیفتد که دیگر نامش پوشش نیست.هر چیزی یک حدّی دارد.سعدی شیرین سخن هم فرموده که اندازه نگهدار که اندازه نکوست!
چهار نوشته قبلیم که از بامداد شنبه تا پیش از این مطلب نوشتم:
اگر خواستید به نوشته هایی که با تگ#حال خوبتو با من تقسیم کن#مشخص شده اند هم سر بزنید. مخصوصاً سه نوشته خوبی که امروز منتشر شدند:
دستکاریهای من در زندگی (۲):نوشته خانم شاملو
سنجش یا جنسش!:نوشته خانم حاجی زاده
ما ماندیم و دلی که برای قدیم ها پر میکشد...:نوشته آقای کمالی