ترجیحاً متن زیر را با این آهنگ بیکلام بخوانید:
یک کاغذ از جیبش درآورد و با خودکاری که از روی میزم برداشت، کلمهای رو روش نوشت و گفتش:«به خدا با من کاری کردند که دیگه از(کلمه ای که روی کاغذ نوشته بود رو نشونم داد) زده شدم!»، وقتی این جمله رو می گفت، کاغذ رو روبروی چشمام گرفته بود. با چشمام کنجکاوانه روی اون کاغذ که چیزهای دیگری هم نوشته بود گشتم تا کلمهی مورد نظرش رو پیدا کردم. اون کلمه«دین» بود!
شنیدن این حرف از کسی که سالها خودش رو به عنوان یه آدم دیندار می شناختم، خیلی عجیب بود. وقتی شروع به دردُ دل کرد. از دیندارانی گفت که به زعم خودش بهش خیانت کرده بودند. گفتش اگه دین اینه که اینا دارند، من دیگه نمی خوام. اگر خدا، خداییه که اینا می پرستند، من دیگه نمی پرستم!
بهش گفتم. اگر از من می شنوی، خدای اینایی که در قالب دین ظاهر می شن و با اعمال و رفتار ضد و نقیض خودشون، سنگین ترین ضربه ها رو به دین می زنن رو بذار لب یه جدول و سرش رو ببُر! چه کسی به تو گفته که به دین اینا دربیای و خدای اینا رو عبادت کنی؟! دین خودت رو حفظ کن، دینی که خیانت توش نیست. خدای خودت رو عبادت کن! خدایی که در مورد «خیانت»، اینجوری تشر می زنه:«ای کسانی که ایمان آوردهاید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که میدانید (این کار، گناه بزرگی است)!»
جوری که تعریف می کرد. اوضاع زندگیش بدجوری ریخته بود به هم. بهش گفتم نیم ساعت به اذون صبح بلند شو. چند رکعت نماز بخون. سعی کن سیمت وصل بشه. سعی کن با خدای خودت دردُ دل کنی و یه دونه از اشکایی که امروز اینجا ریختی رو اونجا بریزی. به خدا توی اون حالت اگه یه قطره اشک بریزی. همون یه اشک الماس می شه می افته وسط زندگیت و زندگیت رو نجات می ده! بعدش که بلند شد رفت. به خودم گفتم:«اگه راست می گی الماس خودت کو؟!»
دو مطلب قبلیم:
حُسن ختام: آهنگی زیبا از الکساندر دسپلا.
توجه! توجه!
ماهنامهی دست انداز در اول ماه مرداد منتشر نخواهد شد. چون این روزها اصلاً وضع جسمی خوبی ندارم و عرق ریزان و با درد، دست و پنجه نرم کنان، روی صندلی می نشینم. پس می خوام وقتم رو صرف کارهای مفیدتری کنم. مسابقهی دست اندازم فعلاً تا آخر مرداد تمدید می شه. مطالب بعدی که احتمالاً در دو یا چند شمارهی پشت سر هم منتشر خواهم کرد، قطع به یقین دوباره پر حاشیه خواهند شد! مطالبی که با آژیر خطر شروع می شوند! اسم مطالب بعدی فعلاً اینه:«آیا دیجی کالا مهربان است؟!»یا«آیا دیجی کالا مهربونه؟!» شایدم این اتفاق نیفتاد!