ویرگول
ورودثبت نام
Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۱۷ دقیقه·۴ سال پیش

باغ کاغذی(۱)

على علیه السّلام: الكُتبُ بَساتينُ العُلَماءِ؛ كتاب ها بوستان هاى دانشمندان اند.(غررالحكم و دررالكلم،ح 991)

کتابهای خوبی هستند که شاید از وجود آنها خبری نداشته باشید. در این باغ به صورت خیلی مختصر این کتابها را معرفی می کنم. به فراخور علاقه مندی تان می توانید از خواندن این کتابها لذّت ببرید. به یاری خداوند حکیم، در این باغ، میوه های فراوانی به ثمر خواهد رسید. پس اگر از این میوه خوشتان نیامد تا رسیدنِ میوه ی بعدی صبر کنید!

کتابی که می خواهم معرفی کنم راست کار کسانی است که:
  • به خواندن تمثیلات و مواعظ شیرین اخلاقی و ادبی، علاقه مند هستند.
  • عشق دستیابی به مراتب بالای اخلاقی را دارند و شور آدم بهتری شدن را در سر می پرورانند.
  • می خواهند اینقدر چیزهای خوب بلد باشند تا با حضور در هر مجلسی، مجلس آرای خوبی باشند.
  • برای اینکه زبانشان برای غیبت و تهمت، به حرکت در نیاید، خوراک معقولی برای آن فراهم می کنند.
نام کتاب:

جامع التمثيل.

نویسنده:

محمد علی (محمد) حبله رودی، اديب و نويسنده ی قرن يازدهم(دوره ی صفوی). او را منسوب به «حبله رود»ـ دهستانی در فيروزكوه مازندران ـ می دانند. او كه در حيدر آباد دكن هندوستان می زيست دو كتاب درباره ی مثل های فارسی با نام های مجمع الامثال و جامع التمثيل تاليف كرد.

مندرجات:
  • كتابی است درباره ی تمثيل ها و حكايت ها به ويژه حكايت هايی كه به صورت امثال در آمده اند.
  • شامل مقدمه و ۲۰ باب به ترتيب حروف الفبا ، شامل حكايات و امثال است و در پايان بخشی با عنوان ملحقات، شامل حكايات گوناگون اضافه شده است.
سبك و روش:
  • نثر مولف، بسیار ساده، قابل فهم و خواندنی است.
  • مولف هرجا كه فرصتی پيدا کرده، بالای منبر رفته و خواننده را نصيحت می کند. طرح جلد قدیمی کتاب نیز بیانگر همین موضوع است. امّا این نصیحت ها خواننده را خسته نمی کنند. چون در لابلای حکایت هایی می آیند که در آنها از امثال جالب فارسی و عربی و آيات و احاديث بسيار خوب و به جایی استفاده شده است.
حواشی:
  • از جمله كتاب های معروف فارسی است كه خواندن آن در قرن سيزدهم بسيار معمول بود و چاپ های متعددی از آن شده است از جمله چاپ های آن ، چاپ سنگی ۱۲۶۹ به خط محمد باقر بن محمد حسن خوانساری است.
  • نقل است كه شاه عباس صفوی در مجلسی گفت: اديبان تازی درباره ی امثال عربی كارهای شايسته ای انجام داده اند، امثال تركی هم در يك مجموعه جمع شده است. اما هيچ كس امثال فارسی را گرد آوری نكرده است. چون اين سخن به گوش حبله رودی رسيد بر آن شد كه اثری درباره ی امثال فارسی تاليف كند.
مفهوم تمثیل :
  • تمثیل، روایتی است که پوشیده خوانده می شود، به‌ طوری‌که معنا(ها)ی دیگری را هم به خود بگیرد. تمثیل، توصیف یک چیز است، زیر پوشش چیزی دیگر. تمثیل برای رسیدن به اهداف نهایی خود از نمادهای گوناگون سود می‌جوید. وقتی گوینده‌ای برای بیان مقصود خود، مطلبی حکیمانه به کار برد که ادعای او را اثبات کند، او از تمثیل بهره‌ جسته است؛ مثلاً: «عالم بی‌عمل به زنبور بی‌عسل ماند»؛ (گلستان سعدی)
  • تمثیل در ادب فارسی بسیار رواج دارد و آن بیشتر حکایاتی است که در جهت توضیح و تفسیر دیدگاه ها و عقاید اخلاقی و عرفانی در پایان مطلب ذکر می‌شود. تمثیل به این شکل در ادبیات ما جایگاهی والا دارد و قسمت عمده‌ای از متون منظوم عرفانی ما تمثیلی است. مولانا علاوه بر مثنوی خود، حتی در غزلیاتش «داستانهای تمثیلی» آورده است.
بخش های کوتاهی از کتاب:
بخشی از مقدمه:

تمثیل: صفوان کلالی گوید که حضرت رسول(ص)مرا گفت ای صفوان طعام چه چیز است؟ گفتم برنج و روغن و شیر. فرمود بعد از آن که پخته می شود چه می شود؟ گفتم این است که مشاهده می کنم و می بینم، فرمود حق تعالی دنیا را به طعام مثل زده که در اول لذیذ و نیکو و خوش نما باشد و در آخر ناخوش و کثیف و در نظر بدنما باشد و طبع از او نفرت کند.

تمثیل: آورده اند که عبداله عمر در وقت موعظه بر سبیل تمثیل می گفت چون آدمی بیت الخلا می رود، آنچه خورده باشد از وی جدا می شود. از بوی کراهت آن فرشته آواز کند که «ان هذا ما یحبه» این همانست که آن را دوست داشتی و از روی رغبت طلب می نمودی و بر دیگران بخل و امساک می کردی؟ ببین حالا چه شده است!

مثَلِ دنیا همان مَثَل است. اکنون چون این ضرب المثل شنیدی از خواب غفلت بیدار شو و در کار آخرت فکر کن که وقت تنگ است و مرکب عمل لنگ و از عمر کوتاه توشه بردار و ذخیره آخرت نگهدار که سفر دور و دراز در پیش است. ای عزیز بدان که دیروز که گذشت باز نتوان آورد و فردا را جزم نتوان کرد. برسد یا نرسد که کس نداند چه خواهد شد. قوله تعالی «مَاذَا تَکْسِبُ غَداً» پس ای عزیز این دم را غنیمت دان و انکار کن که دم آخرین است. دم را بناز دار و غنیمت شمار عمر// کانها که رفته اند خراب همین دمند!

تمثیل: در ضرب المثل گویند(دیگ مر دیگ را گوید ک.و.ن تو سیاه است!) این مثل در زبان فرس مشهور است و در قرآن مجید آمده«وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ» گویند امیر اسماعیل سامانی را با پسری تیمور نام که بسیار خوشرو و زیباخو و در کمال فهم و فراست و ادراک بود، نظر توجه و التفاتی بود. وقتی آبله برآورد و آن لطافت بشره و طراوت چهره در زیر آبله ماند؛ روزی در مقابل امیر ایستاده بود و امیر از روی تعجب، نشانِ آبله های او می دید. قاضی ابوالمنصور حاضر بود. خوش طبعی بخاطرش رسید و بدان پسر اشاره کرد و این آیه برخواند: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٍ ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ: همانا ما انسان را در بهترين قوام و نظام آفريديم. سپس او را به پايين‌ترين مرحله بازگردانديم.»

آن پسر چون این آیه در حق خود بشنید فوراً در جواب برخواند: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ: براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد.»، چون قاضی نیز آبله رو بود و کریه منظر! بر خود پیچید و خجل گشت و در حضور امیر اسماعیل نگاهی تند و تلخ به پسر کرد! پسر برآشفت و گفت در مثل ها گویند (دیگ مر دیگ را گوید ک.و.ن تو سیاه است) ای قاضی این مثل من و تو است! قاضی گفت ای پسر خیره سر این سزای من است که بزرگان گفته اند(با طفل مزاح کردن پشیمانی آورد!)، {پسر}جواب داد این را هم بزرگان گفته اند« کلوخ انداز را پاداش سنگ است//جوابست ای بردار این نه جنگ است!» آنچه گفتی شنیدی در مثل ها گویند(هر چه عوض دارد گله ندارد!) امیر اسماعیل و حضار مجلس از حدت خاطر و جواب حاضر او تعجب کردند. امیر به او خلعت و انعام داد و بر مقرّری او افزود.

طرح جلد کتاب جامع التمثیلی که در بازار موجود است.
طرح جلد کتاب جامع التمثیلی که در بازار موجود است.
بخشی از باب سیزدهم-در امثال حرف «شین»:

تمثیل: آورده اند که دو شیخ با هم دوستی داشتند؛ یکی از آن دو را به تهمتی حبس کردند و او رقعه(نامه)ای به دوست خود نوشت که حال من چنین می گذرد. او در جواب نوشت که خیر تو در این است: شکر کن و صبر پیش گیر. چون روز دیگر شد او را چند چوب زدند؛ باز به دوست خود نوشت حال من بدتر شد! همان جواب شنید که شکر باید کرد، مبادا بدتر شود. آن مرد گفت بدتر چه خواهد بود؟ از قضا آن شب پیر گبری را به زندان فرستادند و زنجیری که بر پای شیخ بود، یک سرِ آن را به پای گبر نهادند تا مصاحب و همدم او شود! باز شیخ رقعه به دوست خود نوشت و شرح احوال خود بیان نمود. همان جواب شنید که شکر به جای آور که از بد بدتر نشود!

او را قهر و غصه آمد و گفت از این بدتر چه می شود؟ از قضا آن پیر گبر را در آن شب علّت شکم به هم رسید و خون از او می رفت و تا صباح به قضای حاجت تردد می کرد و چون پای شیخ با او در یک زنجیر بود با او موافقت می کرد! چون روز شد کس به نزد یار خود فرستاد که حال و احوال من چنین است و به مرگ خود راضی شده ام! جواب داد این همه بلا و محنت از ناشکری تو است. پس شکر به جای آور تا از این بدتر نشود.«هر رنج و محنتی که رسد در جهان تو را//رو شکر کن مباد که از بد بدتر شود!»

روز دیگر دوستش برخاسته به زندان رفت و گفت ای برادر ناسپاسی مکن. صبر را پیشه کن که گفته اند:«صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند//بر اثر صبر نوبت ظفر آید!» و شکر حق تعالی به جای آور که بدتر از این پیش تو نیاید! گفت ای یار عزیز، دیگر پیمانه صبر لبریز گردیده؛ دیگر از این بدتر چه خواهد بود؟ گفت بدتر آن است که اگر در عوض این زنجیر که در پای تو است حکم شود که این زنار که در گردن این گبر است به گردن تو اندازند و تو هم مثل این گبر، زناربند گردی! چه توانی کرد؟ ای برادر، دنیا زندان مرد مومن است پس در نوائب(مصیبت ها) صبر باید نمود چنانچه حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید فرموده است: «وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَىٰ دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ: به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) می ‏چشانیم، شاید بازگردند!»

تمثیل: آوردنده اند که حضرت عیسی(ع) بر سنگ خاره ای می گذشت. دید که از آن سنگ آب می ریزد. حضرت تعجب کرد که بر سنگ به آن کوچکی این همه آب از کجاست. در این امر حیران مانده بود که خطاب رسید: یا عیسی از سنگ سوال کن. آن حضرت از سنگ سوال کرد. آن سنگ به قدرت حق تعالی به سخن در آمده عرض کرد: یا نبی الله این آب از گریه ی من است. پرسید سبب گریه ی تو چیست و ترس تو از کیست؟ گفت از آن وقت که شنیده ام حق تعالی فرموده که فردای قیامت گناهکاران را به دوزخ برند و سنگها را سرخ کرده اهل جهنم را به آن عذاب کنند. من از آن روز می ترسم و می گریم.

حضرت عیسی (ع) برای او دعا کرد. وحی آمد که ما او را از آتش دوزخ نجات دادیم و امان بخشیدیم. آن سنگ باز می گریست. آن حضرت پرسید حالا دیگر سبب گریه ی تو چیست. عرض کرد یا نبی الله حالا گریه ی من از خوشحالی است و از برای شکر نعمت اوست.

پس ای مسکین! دل تو از سنگ سخت تر است. امروز فکر آن روز را بکن که حق تعالی خبر داده و فرموده: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ ۚ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ: اگر ما این قرآن (عظیم الشأن) را (به جای دلهای خلق) بر کوه نازل می‌کردیم، مشاهده می‌کردی که کوه از ترس و عظمت خدا خاشع و ذلیل و متلاشی می‌گشت. و این امثال را برای مردم بیان می‌کنیم، باشد که اهل (عقل و) فکرت شوند.»

باب هجدهم-در امثال حرف «عین»:

تمثیل: آورده اند که پادشاهی بود که پیوسته پیروی علماء می کرد و مرید ایشان بود، وزیری داشت که مرید مشایخ بود و گوشه نشینی اختیار کرده بود و همیشه در این باب میان او و پادشاه گفتگو بود، پادشاه خواست با دلیل، وزیر را الزام نماید. شبی او را طلبید و هر دو جامه ی درویشان پوشیدند و به در خانه ی یکی از علماء رفتند و از راه بام به خانه ی او درآمدند و آواز دادند به نام خودش و پدرش. آن مرد طالبِ علم برخاست و به بام رفت. دو مرد خرقه پوشِ درویش دید. هر دو او را سلام کردند و گفتند ما دو فرشته ایم که از جانب حق تعالی به تو وحی آورده ایم که پیغمبر این عصر خواهی بود. بشارت باد تو را!

آن عالم چون این سخنان بشنید، برآشفت و گفت استغفرالله شما شیطانید. می خواهید مرا فریب دهید ای ملعونان جاهل. مگر شما حدیث«لا نبی بعدی» را نشنیده اید و به گوش شما نرسیده که حضرت رسول(ص) فرموده من خاتم النبیینم به موجب آیه ی شریفه(ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّينَ)؟ ای دروغگویان از پیش من دور شوید که دیدن روی شما، ظلمت بار می آورد! این بگفت و پشت بر ایشان کرد و برفت، شاه به وزیر گفت نور علم را دیدی؟ حق تعالی علم را به بینایان تشبیه کرده و در قرآن فرموده: «أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ:آیا مسلمانی که به یقین می‌داند که این قرآن به حق از جانب خدا بر تو نازل شده است با کافر نابینای جاهل یکسان است؟ تنها عاقلان متذکر این حقیقتند.» و در جای دیگر فرموده: «وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ: و هرگز نابینا(جاهل) و شخصِ بینا(عالم) یکسان نیستند.» در جای دیگر فرموده: «وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ ۙ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: و از نوری كه همراه وی فرستاده شده است، پيروی كنند، آنان همان رستگارانند.» و همچنین مثل زده اند علماء را به زنده و جاهل را به مرده. پس از پشت بام فرود آمدند.

پادشاه با وزیر گفت: بیا تا به نزد زهاد و عابدانِ جاهل رویم. آن گاه به در خانه ی یکی از آن ها که وزیر مرید و معتقدِ او بود رفتند و به وسیله ی نردبان به پشت بام خانقاه رفتند و گفتند ای فلان بن فلان بیا تا مژده خوبی به تو بدهیم! زاهد بالا رفت. ایشان بر او سلام کرده و همان کلمات را به او گفتند. زاهد گفت خوش آمدید. صفا آوردید. مدتی است که من منتظر شما و این پیغام بودم! پس ایشان را تواضع بسیار کرده و خوشحال شد که پیغمبر می شود! پس از آنجا فرود آمدند. شاه به وزیر گفت: «دیدی در میان این دو طایفه چقدر فرق است؟ » روز دیگر پادشاه وزیر را نزد زاهد فرستاد تا حال معلوم کند. چون وزیر به خانه ی زاهد رفت، دید که زاهد غرور و نخوتی به هم رسانیده و حرمت وزیر را مثل سابق به جا نیاورد! چون مجلس خلوت شد زاهد سر به گوش وزیر گذاشته احوالات خود را گفت! وزیر خندید و از آنجا بیرون آمد و دانست که اصل ایمان و خداشناسی به علم است.

چند کلام از نویسنده ی این مطلب:

شاید از بین کسانی که این مطلب را می خوانند، برخی بگویند که خداپدر بیامرز دنیا دارد اتم می شکافد و کهکشان متر می کند، آنوقت تو کتابی معرفی می کنی که مال چند قرن پیش(دوره ی صفویان) است! شما برخی، همین را بگویید و محکم پای حرف خود بایستید!

امّا بنده و شاید برخی دیگر هم در جواب شما، این را بگوییم و محکم پای گفته ی خود بایستیم: «مشکل ما همین است که هنوز از عهده ی نیازها و ضروریات زندگی بر روی زمین بر نیامده، به سراغ کشف محتویات فضا و زندگی بر روی آن، رفته ایم. بمب های اتم، موشک های قاره پیما و فضاپیماهای غول پیکر ساخته ایم ولی هنوز از پس یک ویروس بسیار ریزِ ۸۰ تا ۱۶۰ نانومتری بر نیامده ایم! هنوز نه راه دین را درست پیموده ایم و نه راه علم را. آن کسی که راه دین را پیموده، سراغ علم نرفته و آنکه سراغ علم رفته، از دین بهره ای نبرده. اگر راه دین و علم را درست پیموده بودیم، حال و اوضاع امروزمان، بهتر از این بود. از دینداری بشر چند هزار سال می گذرد و او هنوز در فساد روحی و جسمی و انوع و اقسام خرافات، غوطه ور است. از علم بشر چند هزار سال می گذرد و او فقط توانسته یک بیماری (آبله) از خیل بیماری های واگیر داری که زاییده است را بزرگ کند (ریشه کن کند!) ما هنوز، هم به دین نیازمندیم، هم به علم و بیشتر از این دو به متدین عالم و عالم متدین!»

مطلب قبلیم:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D9%85%D8%AE%D8%AF%D9%91%D8%B1-%DA%86%D9%87-%D8%AC%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D8%AE%D9%85%D9%88%D9%86-%D8%B1%D9%88-%D8%AA%D8%B9%D8%B7%DB%8C%D9%84-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D9%87-ppvtvbo01mp4
یادش به خیر: مطلب زیر را در تاریخ ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ منتشر کردم.
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%AE%D8%B1-%D8%AA%D9%88-%D8%AE%D8%B1-rlhugi0tmmpv
حُسن ختام: به نقل از کتاب «هنر چیست» اثر لئو تولستوی، ترجمه کاوه دهگان.

فعالیت هنری یعنی: انسان احساسی را که قبلاً تجربه کرده است، در خود بیدار کند و با برانگیختن آن به وسیله ی حرکات و اشارات و خط ها و رنگ ها و صداها و نقش ها و کلمات؛ به نحوی که دیگران نیز بتوانند همان احساس را تجربه کنند، آن را به سایرین منتقل سازد.

هنر یک فعالیت و عبارت از این است که: انسانی آگاهانه و به یاری علائم مشخصه ی ظاهری، احساساتی را که خود تجربه کرده است، به دیگران انتقال دهد، به طوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آن ها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از همان مراحل حسی که او گذشته است، بگذرند.

هنر...لذت نیست، بلکه وسیله ی ارتباط انسان هاست. برای حیات بشر و برای سیر به سوی سعادت فرد و جامعه ی انسانی، موضوعی ضروری و لازم است، زیرا افراد بشر را با احساساتی یکسان به یکدیگر پیوند می دهد.

محصول حقیقی هنر، فقط آن است که احساسات نو را، آنچنان احساساتی را که تاکنون انسان ها تجربه اش ننموده اند، انتقال دهد.






حال خوبتو با من تقسیم کنکتابجامع التمثیلحکایتداستان
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید