موقعی موفق می شیم یه کار ناجور رو ترک کنیم که اول بتونیم یه جایگزین خوب براش پیدا کنیم.موقعی می تونیم به یه نفر بگیم این کار بد رو نکن که یه کار خوب رو به عنوان جایگزین بهش نشون بدیم.موقعی می تونیم به یه نفر بگیم از این راه نرو،پر از دست انداز و چاله چوله است که اوّل آدرس یه راه هموار و صاف رو بهش بدیم.
موقعی می تونیم سیگار نکشیم که بتونیم لحظاتی که با سیگار حال می کردیم رو با یه چیز بهتری پر کنیم. موقعی می تونی توی یه جمع غیبت نکنیم.تهمت نزنیم.دری بری نگیم که چند تا کلمه حرف قشنگ رو از چند تا کتاب،فیلم یا آدم خوب یاد گرفته باشیم.موقعی می تونیم پولامون رو خرج بزک دوزک بیرونمون نکنیم که تونسته باشیم درونمون رو خوب آراسته باشیم.
البته اینم مهمه که چی رو بد بدونیم و چی رو خوب.هر چند دل هیچ کس بهش دروغ نمی گه.خوب اونه که موجب نظم و آرامش و هارمونیِ دل می شه و بد اونه که باعث تشویش و به هم ریختگیِ دل می شه.
برای تکمیل مطلبم.دیالوگ جالبی از سریال پنج قسمتی پاتریک ملروز با بازی مثال زدنی بندیکت کامبریچ رو براتون میارم.پاتریک ملروز که از اعتیاد شدید مستاصل شده به سراغ تلفن عمومی می ره.گوشی رو بر می داره و شماره دوستش-جانی- رو می گیره:
پاتریک ملروز که هنوز نمی داند به جای اعتیاد،می خواهد چه کند،چیزی نمی گوید.بغضش می ترکد.زار زار گریه می کند و اشک می ریزد و جانی از اون ور خط می گه:
سه مطلب قبلیم که توی همین هفته نوشتمشون:
گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم/هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است.(سعدی)