Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

فوری: به یک دوست‌پسر مهربان و وفادار برای دخترمان نیازمندیم!

امروز بعد از ظهر هستی؟ نه، می‌خواهم بروم دختربازی!

این سوال و جواب چند سالی است که گاه و بی‌گاه بین بنده و همکارم که چند فرزند دختر دارد، شکل می‌گیرد. همکارم با دخترهایش خیلی رفیق است و با تعریف از دخترهایش، حرص مرا که دختری ندارم در می‌آورد. البته او هم پسر ندارد و بنده سعی می‌کنم با تعریف از پسرهایم، حرص او را درآورم! (شوخی کردم. واقعاً اهل این حرف‌ها نیستم.)

او چند وقتی نگران حال دختر بزرگش که در سن نوجوانی است شده بود. می‌گفت دخترش محجبه است و برای همین وقتی به مدرسه می‌رود با برخی از هم‌کلاسی‌های کاملاً متفاوتش دچار چالش می‌شود.

تعریف کرد که دخترش در جواب هم‌کلاسی‌هایش که او را به انجام رفتارهایی شبیه به رفتار خودشان و پوششی شبیه به پوشش خودشان تشویق و تهییج می‌کنند می‌گوید من فقط آمده‌ام تحصیل کنم و هیچ کاری با سیاست، رفتارها، کارها، پوشش و شعارهای شما ندارم، تو را به خدا بگذارید بدون حاشیه، درس‌هایم را بخوانم.

پرسیدم تو مجبورش کردی حجاب داشته باشد یا خودش انتخاب کرده است؟ گفت خودش انتخاب کرده است. البته حجاب مادرش و چند تا از خانم‌های خوب فامیل هم در این انتخابش، بی‌تاثیر نبوده است.

ادامه داد که احساس می‌کند چند صباحی است دخترش اصلاً آن سرخوشی سابق را ندارد. گفتم مشاوره برای همچون مواقعی است. ببرش پیش مشاور.

پیشنهاد مشاوره را قبول کرد و پس از بررسی و پرس‌وجو از دوست و آشنا، به اصطلاح خودش بالاخره یک مشاور خانمِ کاردرست پیدا کرد و دخترش را با خیال راحت نزد آن خانم مشاور فرستاد. گفت خودم و همسرم به همراه دخترمان نرفتیم که دخترمان راحت‌تر بتواند حرف‌هایش را بزند.

خانم مشاور کاردرست پس از اخذ پانصدهزارتومان وجه رایج مملکت و نیم ساعت گفت‌وگو با دختر دوست و یا همکارم برایش نسخه پیچیده بود که برای این‌که روحیه‌اش عوض شود و حالش خوب شود، باید کمی مُدِ روزتر (!) بچرخد و یک دوست‌پسر خوب هم برای خودش پیدا کند!

دختر همکارم با حال خرابتر به خانه برمی‌گردد و به خاطر رفاقت با پدرش، خیلی صادقانه تمام گفته‌های خانمِ مشاور را با او در میان می‌گذارد. همکارم آدم نجیب و بسیار آرام و متینی است. با این‌که نتیجه‌ی این مشورت داشت تمام وجودش را می‌سوزاند نزد من آمده بود تا قبل از هر اقدامی، کمی درد دل کند.

پس از کمی گپ و گفت، در حالی‌که خودم هنوز در شوک ناشی از آن مشاوره به سر می‌بردم، به او گفتم در حال حاضر فقط چهار راه حل به نظرم می‌رسد: راه اول این‌ است که به دخترت اجازه بدهی، تحت نظر خودت، نسخه‌ی خانم مشاور مثلاً کاردرستی که پیدا کردی را مو‌به‌مو پیاده کند. راه دوم این است که خودت بروی با خانم مشاور صحبت کنی و از بابت نسخه‌ای که برای دخترت پیچیده، توضیح بخواهی و بعد هم اگر قانع نشدی بروی به مراجع قضایی شکایت کنی و چند سالی دوندگی کنی تا بلکه بالاخره به نتیجه برسی. راه سوم این است که بروی و دفتر خانم مشاور را روی سرش خراب کنی، ولو این‌که کارت به زندان بکشد. راه چهارم این است که یک عملی‌ دوآتیشه‌ و خرابِ لنگ مواد که برای پول مواد دست به هر کاری می‌زند را پیدا کنی و با پول مواد، او را بسازی و از او بخواهی که عرصه‌ی مشاوره را از لوث وجود همچون مشاوری پاک کند! همکارم پس از شنیدن حرف‌هایی که از روی عصبانیّت و به شوخی و جدّی زدم، ابتدا کمی فکر کرد و بعد پرسید: جلال! پسر تو الان چند سالشه؟!... باورم نمی‌شد، ولی واقعیت داشت. می‌خواست همان راه اول را پیاده کند!!!

شاید فکر کنید ماجرایی که تعریف کردم برگرفته از خیال است، شاید هم جز آن‌هایی هستید که مثل آب خوردن واقعی بودن این روایت را تشخیص دادید. بله این روایت، کاملاً واقعی بود. و با این روشی که برخی در پیش گرفتند، چیزی نخواهد گذشت که با ماجراهای واقعی و در عین حال ناباورانه‌تر و به مراتب عجیب‌تر و پیچیده‌تری رو به رو خواهیم شد.

این خط، این هم نشان!

روزگاری شده که شما هر چه را اراده کنید انجام دهید، به طرز تمسخرآمیزی، به شما آموزش داده می‌شود:
و هزاران افسوس که معمولاً خروجی این آموز‌ش‌های زرد و آبکی، چیز خوبی از آب در نمی‌آید:
یادداشت‌های مرتبط:
https://vrgl.ir/pkpYG
https://vrgl.ir/y1oJl
https://virgool.io/Teshnegane-ketab/%D8%A7%D9%82%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D9%85%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D8%AF%D9%86-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%DB%8C%D9%86-%D8%AA%D8%B1%DA%A9%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%86-%D9%84%D8%A7%D9%88-hoqyfbihyemo
https://vrgl.ir/57zNK
https://vrgl.ir/2o2Uh
https://vrgl.ir/QBEcW
https://vrgl.ir/h6uIH
https://vrgl.ir/j0Vf5
یادداشت پیشین:
https://vrgl.ir/rR2QN
حُسن ختام: به نقل از کتاب "ترقوه" نوشته‌ی "سید سجاد ابطحی"

کادو هم برایشان بخریم، خرج هم برایشان بکنیم نازشان را هم بکشیم، چپ و راست متن عاشقانه هم برایشان بفرستیم، تاریخ تولدشان را هم همیشه به خاطر داشته باشیم، هزار کار دیگر هم برایشان انجام دهیم اما تا خیالشان را از این بابت راحت نکنیم که عاشقشان هستیم، به درد نمی‌خورد. دخترها این‌که آن‌ها را برای خودشان می‌خواهیم یا نه را، حس می‌کنند. آن‌ها را برای خودشان و خودشان و خودشان بخواهیم!

مشاورهروانشناسیدلنوشته
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید