خاطرت هست؟! کارتون «کاتری، دخترِ چمنزار» ژاپنی که در ایران با نام «حنا، دختری در مزرعه» ترجمه و دوبله شده بود را میگویم. خداییش «کاتری، دخترِ چمنزار» ژاپنی، کجا و «حنا، دختری در مزرعه»ی ایرانی، کجا؟!
درسته که «کاتری»، همان «حنا» بود و «حنا»، همان «کاتری»، ولی مطمئن هستم «کاتری» اگر در ایران، اسمش همان «کاتری» باقی میماند، ما هرگز اینقدر خاطرخواهش نمیشدیم. کار عشق و عاشقی ما و حنا به جایی کشیده بود که اگر کسی میگفت این دختری که بهش دل بستید، اسم واقعیش «کاتری» است نه حنا، ما با او برخورد میکردیم و میگفتیم: «مراقب حرف زدنات باش، ما یک تار موی حنا را با کُلّ هیکل کاتری، عوض نمیکنیم!»
«حنا، دختری بود که در مزرعهی همسایهشان کلفتی میکرد و رخت و لباسش، همیشه بوی پهن و پشکل میداد، ولی ما او را از خواهر خودمان و تمام دخترهای کوچه و محلّهمان که لباسهایشان همیشه تمیز بود و هرگز دستشان به جارو نخورده بود، بیشتر دوست داشتیم.
در کارتون، از پدرِ حنا، خبری نیست. مادرش هم او را وقتی شش سال داشته پیش پدربزرگ و مادربزرگش گذاشته و سه سال است که از او خبری نیست. حنای بیپدر و مادر(!)، در زیر سایهی تربیت پدربزرگ و مادربزرگ، در سن نه سالگی به چنین مرام و معرفتی، رسیده بود. ماشاالله هزار اللّهاکبر، سرش سلامت!
«حنا»، فقط دختری در مزرعه نبود. حنا به قول استاد صالح علاء، زلفش را با مزرعه گره زده بود. حنا، در مزرعه، احساس کلفتی، کنیزی یا نوکری نمیکرد، حنا، با عشق و علاقه در خدمت مزرعه و حیواناتش بود. شاید اگر حنا نبود، مزرعه و حیواناتش هم نبودند. مزرعهها موقعی مزرعه هستند که کسی یا کسانی مثل حنا، هوایشان را داشته باشند. هوای تمام گیاهان و موجوداتی که روی آن، نفس میکشند.
«حنا»، هنوز نه سالش نشده بود که برای این که کمک حال مخارج زندگی پدربزرگ و مادربزرگش باشد، در مزرعهای که در همسایگیشون بود، کاری برای خودش دست و پا کرد. حنا، اینقدر اخلاقش خوب بود که خیلی سریع تو دل عالم و آدم جا باز کرد. هم مزرعه، هم آدمها و حیوانات روی آن، همه دوستش داشتند. حنا هم کار میکرد و هم هوای درس و مشقاش را داشت. باز هم: ماشاالله هزار اللّهاکبر، سرش سلامت!
خودمان هستیم، کیست که نداند مدتها است که نسل «حنا» منقرض شده است الان بسیاری از نوه و نتیجههای همین «حنا»ی مذکور که چند خط پیش، در سجایای اخلاقیاش قلمفرسایی کردم، در سنّ نه سالگی به تنها چیزی که فکر نمیکنند مزرعه و موجودات روی آن است.
در حال حاضر، بسیاری از نوه و نتیجههای «حنا»ی مذکور اگر در بهترین مزرعهی دنیا، در زیر سایهی سرسبزترین درختان دنیا، در کنار بهترین نژاد گاوهای شیری و زیباترین موجودات دنیا باشند، بدون توجه به همهی آنها، سرشان در گوشی است و دارند از لب و لوچهی رنگ و لعاب خوردهشان، مدل جدید موهایشان و یا استایل چشمنوازشان، استوری میگذارند تا دوستانشان، اعم از دختر و پسر، کف و خون قاطی کنند!
بدون رودربایستی: اگر حال و اوضاع تمام نوه و نتیجههای «حنا»، به این سمت و سو، پیش برود، دیر یا زود این مزرعه خشک خواهد شد و تمام موجودات زیبای روی آن از گرسنگی و تشنگی خواهند مرد!
ما انسانها، چه مونث و چه مذکر، همگی همان «حنا»، دختری در مزرعه هستیم و اعمال و رفتارمان، بذرهایی هستند که داریم در این مزرعه میکاریم.
بیاییم برای این «مزرعه»، بهترین «حنا» باشیم و با اعمال و رفتار درست نسبت به یکدیگر، نسبت به زمین و تمام موجودات روی آن، بهترین بذرها را بکاریم. اگر حواسمان را جمع نکنیم و یک عمر برای کاشتن بذرهای قلّابی، عرق بریزیم، فردا که فصل درو فرا میرسد، باید ناامیدی، درو کنیم. شاید قدیمیها پُر بیراه نگفته باشند که: «آنکه باد بکارد، طوفان درو خواهد کرد!»
بیاییم به نحوهی مراقبت از اعمال و رفتارمان و شرایط نگهداری از بذرها، آشنا شویم. چون اگر بهترین بذرها را بشناسیم ولی شرایط به کارگیری از آنها را ندانیم، باز هم راه به جایی نخواهیم بُرد و محصولات خوبی برای درو نصیبِ ما نخواهد شد.
قبول کنیم که اگر امروز، بهترین اعمال و رفتار را داشته باشیم و بهترین بذرها را بکاریم و آن اعمال و رفتار را در بهترین زمان و مکان، ظهور و بروز دهیم و بذرها را در بهترین شرایط و زمان و مکان، پرورش دهیم، فردا که میرسد، بهترین محصولات را برداشت خواهیم کرد.
خوش به حال آنهایی که بذرشناس هستند. خوش به حال آنهایی که میدانند چه بذری را در چه فصلی و با چه شرایطی بکارند تا بهترین و کم آفتترین محصولات را برداشت کنند. خوش به حال آنهایی که در زندگیشان، با سه مرحلهی کاشت، داشت و برداشت، آشنایی کامل دارند. خوش به حال آنهایی که برای این مزرعه، بهترین حنا، هستند و بهترین حناها را برای این مزرعه تربیت میکنند!
باور کنیم که: اگر از زمین نگهداری کنیم و در خدمت زمین باشیم، زمین نیز همچنان از ما نگهداری خواهد کرد و در خدمت ما خواهد بود. امّا متاسفانه چیزی که امروز شاهد آن هستیم: خدمت متواضعانهی زمین به ما و خیانت مغرورانهی ما به زمین، است. به قول باباطاهر «چه خوش بیمهربانی هر دو سر بی که یکسر مهربانی دردسر بی!»
مطلب قبلی که برای پویش «پیک زمین» نوشتم:
مطلب قبلیم:
اگر وقت داشتید به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: