شاعران و نویسندگان خوب دنیا، دلّال دوستی و عاشقی بین کلمه ها بودن. اونا خوب می دونستن که در چه زمان و مکانی، چه کلمه ای رو بایستی با چه کلمه ای دیگر در هم بیامیزند و پیوند بدن تا از این پیوند مبارک ، یه فرزند خوب به نام «معجزه ی ادبی» متولّد بشه. فرزندی که همیشه ی تاریخ بمونه و خالقش رو هم موندگار کنه.
اونا خوب فهمیده بودن که کلمه ها وقتی به حق و حقوق واقعی خودشون می رسن که از تنهایی در بیان. اونا خوب دریافته بودن که می شه سطحی ترین کلمه ها رو به انداه ی یه اقیانوس، عمق بخشید. اونا خوب درک کرده بودند که کلمه ها، می تونند بهترین سلاح برای مظلومای بی سلاحی باشن که سینه شون سیبل اسلحه های کشنده ی ظالمان تاریخه. اونا خوب کشف کرده بودن که کلمه ها، می تونن بهترین ابزار برای تهی دستان بی ابزاری باشن که توش و توان جسمی و مادّی ساخت هیچ چی رو ندارن.
اونا با کلمه ها زندگی می کردن. با کلمه ها نفس می کشیدن. با کلمه ها عاشق می شدن، با کلمه ها فارق می شدن، با کلمه ها به هر کس که دلشون می خواس شلیک می کردن، با کلمه ها واسه ی خودشون سرپناه می ساختن، با کلمه ها قصر پادشاها رو خراب می کردن، با کلمه ها می کشتن.با کلمه ها زنده می کردن. با کلمه ها بزرگترین و امن ترین قفل های جهان رو می شکوندن. با کلمه ها قوی ترین میله های زندونا را کج می کردن. با کلمه ها زخماشونو مرهم می ذاشتن. با کلمه ها زهر مار و زخم شیر رو بی اثر می کردن. با کلمه ها سخت ترین شکنجه ها رو تحمّل می کردن. با کلمه ها از پهن ترین و محکم ترین دیوارها عبور می کردن. با کلمه ها کسانی رو که در حال غرق شدن بودن رو نجات می دادن. با کلمه ها وسط دریای پر تلاطم آمال و آرزو های پایان ناپذیر دیکتاتورهای تاریخ شنا می کردن. با کلمه ها حکومت نظامی رو زیر پا می ذاشتن. با کلمه ها به هر کسی که می خواستن سیلی می زدن. با کلمه ها از خودشون دفاع می کردن. با کلمه ها به هر کسی که می خواستن حمله می کردن. با کلمه ها سحر و جادو می کردن. با کلمه ها هر کسی رو که دلشون می خواست لخت و عور می کردن، با کلمه ها به تن هر کسی که می خواستن لباس می پوشوندن. با کلمه ها از بلندترین کوهها صعود می کردن، با کلمه ها از ترسناک ترین درّه ها عبور می کردن. با کلمه ها در هر گوشه ی آسمان که می خواستن پرواز می کردن. با کلمه ها به میون تاریک ترین جنگل ها می رفتن. با کلمه ها به کورترین و تنگ ترین جاها رخنه می کردن. با کلمه ها مثه یه پر توی هوا شناور می شدن. با کلمه های توی برف و بوران خودشونو گرم می کردن. با کلمه ها توی گرمترین نقطه ی جهان خودشون رو خنک می کردن. با کلمه ها مست می کردن. با کلمه ها کیفور می شدن. با کلمه ها نشئه می شدن. با کلمه ها شکمشونو سیر می کردن. با کلمه ها خودشون رو از زیر آوار بیرون می کشیدن. با کلمه ها سیراب می شدن. با کلمه ها هر کار نشدنی ای رو شد می کردن. با کلمه ها هر کاری که اراده می کردن و عشقشون می کشید رو می کردن.
با اینکه از بارگذاری پُست قبلیم چیزی نمی گذره ولی به گمونم داره بهش جفا می شه. اگر عشقتون کشید برید بخونیدش. بهتون قول می دم اگه تا آخرش رو بخونید پشیمون نشید.