یادآوری:
بنده کارشناس شعر و ترانه نیستم و این یادداشت، فقط یک نظر شخصی است که میتواند صحیح و یا غلط باشد. این یادداشت، در مورد آهنگ "بهار خونم" آقای افشار است. لطفاً ابتدا آهنگ را گوش دهید.
صدای پُر و قوی آقای افشار را خیلی دوست دارم. بعضی از آهنگهای ایشان را هر بار که میشنوم، لذّت میبرم. مثل آهنگ "فصل کبوتر". امّا بخش کوتاهی از ترانهی آخرین آهنگی که خواندند و در ابتدای یادداشت آوردم را اصلاً نپسندیدم.
آقای افشار این آهنگ را خیلی پر انرژی و عالی خوانده اند و ترانه نیز در اکثر جاها، زیبا و ستودنی است ولی چند جمله از آن، بدجور توی ذوق میزند. آنقدر که نتوانستم بیخیال شوم و در موردش ننویسم.
از پوستر تمام "انگلیسی" آهنگ که به کاری مرسوم تبدیل شده است، بگذریم، میرسیم به اینجا که چرا در ترانهای به این خوبی، زمستان، آن هم چندین مرتبه، باید با این جملات، مورد نکوهش قرار گیرد:
زمستون آی زمستونِ غریبه، بری که صد سال دیگه نباشی!
هیچکدام از چهار فصلِ سال، از هم جدا نیستند. اگر یکی از این فصلها را حذف و یا کمرنگ کنیم، فصلهای دیگر هم وجود نخواهند داشت. هر فصل بسترساز فصل یا فصول بعد از خود است.
با کمی تأمل، به راحتی خواهیم دریافت که زمستان، اگر از فصول دیگر، با اهمیّتتر نباشد، کم اهمیّتتر نیز نیست. تازه یک جورهایی زمستان، نخِ تسبیه فصول دیگر است. اگر زمستان خوب و پُربارشی داشته باشیم، بهار، تابستان و پاییزِ پُربارتر، زیباتر، رنگینتر و آسودهخاطرتری خواهیم داشت.
یک ترانه، چنانچه سرشار از کلمات لطیف و محبّتآمیز باشد، شنیدنیتر و روحنوازتر است. آلایشِ ترانهای به این زیبایی، با جملات منفی و ناسازگار «زمستون آی زمستونِ غریبه» و «بری که صد سال دیگه نباشی!»، چندان پسندیده به نظر نمیرسد.
زمستان، نه تنها غریبه نیست. بلکه بسیار هم آشنا است و بهار خانوم مهرَبان هم اصلاً راضی به این نیست که زمستان، برود و صد سال دیگر نباشد. بهار خانوم، خودش عاشقِ زمستان است.
زمستان و بهار، دلبستگی عمیقی نسبت به هم دارند. به طوری که، زمستان با اشک شوق به استقبال بهار میرود و بهار خانوم، زمستان را با اشکِ اندوه، بدرقه میکند!
حتماً آهنگِ «زمستانِ» مرحوم افشین مقدّم را گوش دادهاید. در این ترانه هم از "زمستان"، برای طعنه زدن به نامهربانی و بیمهری استفاده شده است، ولی با کلماتی مهربانتر و لطیفتر.
امّا برای رعایت انصاف هم که شده است، باید از بهترین بخشِ ترانهی «بهار خانوم» نیز یادی کنم. به نظرم این جملات دعایی و تمنّاگونه، گل سر سبدِ تمام جملات این ترانه هستند:
الهی امسال، توی هیچ خونهای، خواب عروسکا بههم نریزه!
دو یادداشت پیشین:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامهی شماره بیست و دو، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برندهشدن، کتاب جایزه بگیرید.
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: