وقتی نوروز فرار رسید. گروهی رخت و لباسی نو به تن کردند، مسافرتی رفتند و غذاهای چرب و چیلی به بدن زدند. گروهی هم که از قضا، تعدادشان معمولاً بیشتر از گروه قبل است، مثل همیشه، شرمندهی همسر، فرزندان و فک و فامیلشان شدند. این گروه حتی نتوانستند کفش و رختی نو برای اهل و عیال خود فراهم کنند. چه برسد به مسافرت و غذای چرب و چیل!
گروه اوّل، در ایّام نوروز، هر بار که چشمشان به عبارت «هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز» افتاد و یا این عبارت را از رادیو و تلویزیون شنیدند، چون خودشان ،کم و بیش، به نوعی در حال چشیدنِ طعم پیروزی بودند، هرگز به این فکر نکردند که: «برای چی از چپ و راست، هی پشت سر هم میگویند: "هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز!"»
امّا گروه دوم، هر بار که چشمشان به عبارت «هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز» افتاد و یا این عبارت را از رادیو و تلویزیون شنیدند، ابتدا تعجّب کردند که نوروز چهجوری پیروز شده است و بعد هم پیش خودشان گفتند:
«خدا را شکر! حداقل اگر خودمان شکست خوردیم، نوروزمان پیروز شد!»
یادداشت مرتبط:
دو یادداشت پیشین:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامهی شماره بیست و دو، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برندهشدن، کتاب جایزه بگیرید.
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حسن ختام: بعضی مواقع، فقط باید کمی رپ گوش داد!