گفتم:اگه نمردم روشون رو کم می کنم!
گفت:می دونی واسه همین رو کم کنی چه جنایتایی که تا حالا توی تاریخ نشده؟!
گفتم:رو کم کنی من چه ربطی داره به جنایتای تاریخ؟!عادت کردی همه چی رو گنده کنیا!
گفت:اسم اصغر قاتل رو شنیدی؟!
گفتم:نه!اصغر قاتل کیه؟
گفت:اولین قاتل زنجیره ای ایران!
گفتم:جدّی می گی؟!کیا رو می کشته؟
گفت:بچه ها رو!
گفتم:چند تا رو کشته؟
گفت:تا اونجایی که یادمه سی و خورده ای!
گفتم:واسه چی؟
گفت:رو کم کنی!
گفتم:روی کی رو کم می کرده؟روی این بچه ها رو؟!
گفت:خودش که اینجوری گفته!
گفتم:واسه چی؟مگه اینا چکار کرده بودن؟
گفت:رو کم کنی واسه کارایی که اینا هنوز نکرده بودن!
گفتم:سر کارم گذاشتی دیگه؟!
گفت:نه خداوکیلی.وقتی ازش می پرسن واسه چی به این بچه های طفل معصوم تجاوز می کردی و بعدم می کشتیشون،می گه«می خواستم روشون رو کم کنن تا یه وقت وکیل و وزیر نشن و من و امثال منو اسیر و عبیر کنن!!!»
گفتم:اونوقت این جونور واسه رو کم کنیاش عذاب وجدان نگرفته بود؟
گفت:عذاب وجدان؟!مرد حسابی انقدر به این رو کم کنیای کثیفش اعتقاد و باور داشت که وقتی می خواستن دارش بزنن،خودش با پای خودش رفت پای چوبه دار،از چارپایه رفت بالا و طناب دار رو بوسید و انداخت گردنش...!
پست قبلیم:
- شرمنده اگه با این نوشته حالتون بد شد.منو به بزرگی خودتون ببخشید.
اگه خواستی حالت خوب بشه،هستند آدمای مهربونی که حال خوبشون رو تقسیم می کنند.یه سر به اینجا بزن.
راستی شما هم هر وقت حالتون خوب شد مهربونی کنید و اون رو با بقیه تقسیم کنید.