ویرگول
ورودثبت نام
Dast Andaz
Dast Andaz«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۳ دقیقه·۳ روز پیش

سرنوشت آقای ایکس 🔞

فرض کنید در جامعه‌ای زندگی می‌کنید که تا بیست سالگی می‌توانید جوری زندگی کنید که عشق‌تان می‌کشد. بعد از آن باید طوری زندگی کنید که باعث ناراحتی کسی نشوید. چرا؟ هر کس از دست شما ناراحت شود بدن شما یک‌ماه زودتر از روال طبیعی‌اش پیر می‌شود. کافی است دوازده نفر از دست شما ناراحت شوند تا یکسال زودتر پیر شوید. در این جامعه استفاده از هر نوع دارو و درمانی‌ برای جوانسازی پوست و مو ممنوع است. البته در این جامعه اگر بتواتید کاری کنید که کسی از شما خوشش بیاید، پیری‌تان یکماه عقب می‌افتد.

آفای ایکس در این جامعه زندگی می‌کند ۲۱ سال سن واقعی‌اش است ولی چون در عرض یکسال بیش از ۲۴۰ نفر از دست‌اش ناراحت شده‌اند و چون هنری هم در جلب نظر و خوشامد دیگران ندارد، بیست سال پیرتر به نظر می‌رسد و شمایل یک مرد چهل‌ساله ساله را پیدا کرده است. موهایش جوگندمی و پیشانی و دور چشمانش چروک افتاده است. بیچاره قیافه‌اش کمی عبوس مادرزادی است و یک قوز بزرگ بینی دارد. از همین رو امکان دارد یک عابرپیاده که از کنار او رد می‌شود یک لحظه با خودش بگوید عجب قیافه‌ای دارد این یارو! انگار با خودش دعوا دارد! دماغشو! و گفتن همین جمله‌ها حتی در ذهن یک عابر پیاده‌ی غریبه، بدون این که وی بشنود، او را یک‌ماه پیرتر می‌کند. کافی است همکار آقای ایکس از روی پررویی از او درخواستی کند و او نه بگوید و همکارش با او حال نکند و یکماه پیرتر شود. اخلاق ایکس هم طوری است که زیر بار حرف زور نمی‌رود و همین باعث نارضایتی خیلی‌ها شده است.

ایکس چند ماهی است که عاشق یکی از همکارانش شده است. از سن این خانم خبر ندارد ولی او خیلی زیبا و باطروات است. بالاخره موفق می‌شود با این خانم قرار بگذارد. سر قرار که می‌روند ایکس بعد از کمی لاس زدن و گیلاس زدن سن خانم وای را می‌پرسد. در این جامعه پرسیدن سن امری عادی است. در کمال تعجب خانم زیبا می‌گوید که هشتاد و سه سال دارد. ایکس از تعجب می‌خواهد میز کافه را گاز بگیرد ولی خودش را کنترل می‌کند. ایکس علت موفقیت خانم وای که هشتاد و سه سال دارد و مثل دخترهای بیست ساله می‌ماند را می‌پرسد. خانم وای می‌گوید علت موفقیت‌ام این‌ است که دیگران را با خوشرویی و زبان چرب و نرم به خودم جذب می‌کنم و سعی می‌کنم به کسی نه نگویم تا دلخور نشود. ایکس می‌پرسد برای همین درخواست من برای آمدن سر قرار را قبول کردید؟ خانم وای با لبخند می‌گوید بله اگر قبول نمی‌کردم دلخور می‌شدید و من یکماه پیرتر می شدم. آن‌وقت ارزش‌اش را داشت؟ ایکس در عشق و عاشقی‌اش تردید می‌کند و می‌پرسد تا الان با چند نفر سر قرار رفتید؟ خانم وای می‌گوید آمارش از دستم خارج شده. هر کس درخواست کرده قبول کردم. ایکس می‌پرسد خُب اگر سر قرار می‌رفتید ولی با آن‌ها ازدواج نمی کردید که باعث دلخوری‌شان می‌شدید و این‌جوری این‌قدر جوان نمی‌ماندید. حق با شماست. ولی چون من می‌دانم که آقایان اغلب از روی هوا و هوس با من قرار می‌گذارند یک جوری کارشان را راه می‌اندازم و راضی‌شان می‌کنم. تقریباً تا اینجا همین‌که با آن‌ها خوابیدم راضی شدند. ایکس که از تعجب می‌خواهد شیشه‌ی نوشیدنی روی میز را ببلعد یا از جای دیگری به خودش فرو کند می‌گوید خانم وای این‌جوری که شما بیشتر از یک روسپی با مردها خوابیدید؟ خانم وای بدون این‌که ذره‌ای ناراحت شود و خم به ابرو بیاورد می‌خندد و می‌گوید همین‌ هست که هست! جوان ماندن تاوان دارد! من خودم خیلی از روسپی‌ها را می‌شناسم که سی سال ندارند ولی به خاطر ناشی بودن مثل هفتادساله‌ها شدند ولی من روسپی نیستم و هشتادوسه سال دارم و مثل بیست‌ساله‌ها هنوز جوان و شاداب هستم.

آقای ایکس دیگر با هیچ خانمی، چه جوان و شاداب و چه پیر و درب و داغان قرار نگذاشت و در سن سی سالگی در حالی که شبیه صد ساله‌ها شده بود و طعم هیچ آغوشی را نچشیده بود، سیگاری کشید و سپس جان به جان آفرین تسلیم و ریخ رحمت را تا ته سر کشید. درحالی‌که تنها دلخوشی‌ و افتخارش این بود که برای خوشامد دیگران زندگی نکرد.

پ.ن:

  • نام آهنگ روی متن Hurt و از جانی کش است.

داستانداستانکزیباییزندگیتخیلی
۴۱
۱۵
Dast Andaz
Dast Andaz
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید