گفت: بابات پنج تا بچه داره، چرا هر وقت کار داره، فقط تو رو صدا میزنه؟ چرا گیرش فقط رو توئه؟!
گفتم: دیدی یه نفر پنج جفت کفش یا پنج دست کت و شلوار داره، ولی یک جفت از کفشاش رو یا یک دست از کت و شلواراش رو بیشتر از بقیه میپوشه؟
گفت: آره!
گفتم: میدونی برای چی؟
گفت: برای این که اونا رو بیشتر از بقیه دوست داره!
گفتم: بابای منم پنج تا عصا (منظورم من و خواهر و برادرام هستیم که قراره مثلاً عصای پیری پدر و مادرم باشیم.) داره، ولی من که عصای سومیش هستم رو بیشتر از بقیه عصاهاش دوست داره!
گفت: چرا باید تو رو بیشتر از بقیه دوست داشته باشه؟
گفتم: من زر و زیور و زیبایی بقیه رو ندارم ولی به گمونم از اونای دیگه هم دم دستترم، هم خوش دستتر!
گفت: تو که خودتم درب و داغونی آخه!
گفتم: خُب اون عصایی که زیاد توی دست گرفته بشه، بیشتر هم ساییده و داغون میشه!
گفت: مراقب باش این ساییدگیها کار دستت ندن!
گفتم: من به این ساییدگیها افتخار میکنم. حتی اگر باعث شکسته شدنم بشن. چون این ساییدگیها رد دستهای زحمتکش پدرمه.
گفت: وقتی به وضعیت خودت نگاه میکنم میبینم یکی باید بیاد عصای خودت بشه!
گفتم: منم دارم دو تا عصا میتراشم. خدا کنه عصاهای خوبی از آب در بیان!
گفت: لااقل به خاطر خودتم که شده، عصاهات رو یه جوری بتراش که جفتشون خوش دست بشن!
گفتم: والّا من از خدا خواستم که اصلاً کارم به عصا مصا نکشه. چه خوشدستش، چه بددستش!
گفت: پس اون دو تا عصایی که گفتی رو داری برای کی میتراشی؟
گفتم: برای اون بیعصاهایی که به عصا نیاز دارن!
دو مطلب قبلی:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامه شماره نوزده، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برنده شدن، کتاب جایزه بگیرید. چشم به هم بزنید خرداد هم تمام شده، پس لطفاً بجنبید!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: به نقل از تذکرةالاولیاء
حُسن خلق آن است که نرنجانی و رنج بکشی بیکینه و مکافات.