یکی از دوستان عزیز، در زیر مطلب «میخواستم جهانگرد بشوم، امّا زبالهگرد شدم!»، چنین نوشت:
لطفاً بعد از تماشای انیمیشن کوتاه «رالف را نجات دهید»، یک پست دربارهش بنویسید و تبلیغش کنید یا لینک تماشا کردنش رو بذارید. تعداد فالوورهای شما زیاده اینجوری افراد بیشتری میتونن ببینن که این موجودات برای رفاه انسانها چه عذابی میکشن. بلا نسبت شما از اشرف مخلوقات رسیدیم به ان.تر مخلوقات!
احتمالاً هر کسی که حیوانات و به خصوص خرگوشها را دوست دارد، میتواند احساس بنده را پس از تماشای انیمیشن «رالف را نجات دهید» درک کند. همین الان که دارم این کلمات را مینویسم «فرزالله»، با همکاری همسر دلبندش و سایرین(!)، صاحب سیزده فرزند قد و نیمقد شده است. فرزندانی که خود نیز فرزندانی دارند که چون در سوراخهای داخل باغچه پنهان هستند، از تعداد دقیق آنها، هیچ اطلاعی در دست نیست! و حالا کارمان به جایی رسیده است که وقتی میخواهیم در حیاط خانه راه برویم، باید مراقب باشیم که ناگهان بچه خرگوشی زیر پایمان سبز نشود. قرارداد اجارهی خانه سر آمده است و الان دارم دنبال خانهای میگردم که هم به اندازهی جیبم بخورد و هم به اندازهی خانواده پر جمعیت فرزالله، لاکپشتها و جوجههایمان!
امّا: وقتی میخواستم برای نجات رالف بنویسم. خجالت کشیدم. خجالت از این که چگونه میتوانم بیخیال حجم انبوه انسانهای بیگناهی شوم که هر روز دارند مورد ظلم و تعدّی قرار میگیرند و یک راست بروم سراغ محکوم کردن ظلم انسانها در حق حیوانات؟!
ما انسانها به یمن و برکت مدرنیته و ترمز بریدن نظام سرمایهداری، هم نسبت به همنوعانمان، بیرحمتر شدهایم و هم نسبت به سایر موجودات این سیّاره. هیچ کدام از ما نمیدانیم در همین ثانیههایی که نطفهی این مطلب منعقد شد، چند کودک و یا چند زن و مرد بیگناه، بر اثر فقر، گرسنگی، جنگ و یا ... از بین رفتند و ما حتی ککمان هم نگزید؟!
ما انسانهای هزارهی سوم به این توانایی محیرالعقول دست پیدا کردهایم که همزمان با به نیش کشیدن ران مرغ یا کباب نگیندار(!)، میتوانیم به راحتی گزارشِ گزارشگر تلویزیونی که خبر از کشته شدن تعداد زیادی از کودکان افغان یا کودکان فلسطینی میدهد را تماشا کنیم!
ما به این توانایی عجیب نیز دست پیدا کردهایم که قادر هستیم به عنوان خلبان یک هواپیمای جنگنده، در طی عملیاتی متهورانه، چند صد کودک و زن و مرد بیگناه را بکشیم و پس از آن، خود را با خودروی لوکسمان، به سرعت هر چه تمام، به خانه رسانده تا زبانم لال، سگ یا حیوان خانگی محبوبمان، گرسنگی نکشد و تنهایی افسردهاش نکند!
لُب کلام: بیاییم به فکر نجات انسانیت باشیم. اگر انسانیت را نجات بدهیم، هم انسانها نجات پیدا خواهند کرد، هم رالف و هم سایر موجودات عزیز روی زمین.
دو مطلب قبلی:
دوستان علاقهمند به "نوشتن"! به گاهنامه شماره نوزده، سر بزنید و برای موضوعات مطرح شده در آن مطلب بنویسید و در صورت برنده شدن، کتاب جایزه بگیرید. چشم به هم بزنید خرداد هم تمام شده، پس لطفاً بجنبید!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: به نقل از چخوف:
«اگر به انسان نشان دهید چیست، بهتر میشود.»
تصمیم کبری!:
در این روزها که به دلیل مصادف شدن با ایّام امتحانات و نزدیک بودن کنکور، حضور دوستان عزیزم بسیار کمرنگ شده، نوشتن کمی دلسردکننده است. ولی تصمیم دارم به یاری خالق یکتا، بدون در نظر گرفتن تعداد بازدید، لایک و از اینجور دلخوشکنکهای شیرین، ولی پوچ و بیثمر، تا جایی که برایم مقدور است، شبی یک مطلب، منتشر کنم. انشاءاللّه. خواهش میکنم شما هم، همچون گذشته، محبّت کرده و همراهم باشید. یا حق.