مقدمه:
طبع بشر به گونهای نیست که بتوان او را در یک یا چند قالب مشخص و از پیشتعیینشده، گنجاند. در این میان، آدمهایی هستند که از بقیهی آدمها، قالبگریزتر و غیرقابل پیشبینیتر هستند. در این یادداشت، قصد دارم به صورت خیلی کوتاه از فیلمی کمدی_درام که بر اساس زندگینامهی یکی از همین آدمهای قالبگریز، ساخته شده است، بنویسم.
مثل همیشه تاکید میکنم که این یادداشت صرفاً نظر شخصی یک عاشق فیلم و سینما است، نه یک نقد کارشناسانه و فنّی. پس میتواند صحیح یا اشتباه باشد.
به قدر بود باید نمود، ولی... !
فیلم هنرمند فاجعه، روایت شیرین و قابل تاملی دربارهی آدمی عشق فیلم و بازیگری، به نام "تامی ویزو" است که چون راهی برای ورود به عالم هالیوود نمییابد، خود دست به نوشتن یک فیلمنامه و ساخت فیلم میزند.
"تامی ویزو" اصلاً مشکل مالی ندارد ولی هیچکس نمیداند که این همه پول را از کجا میآورد و خودش هم چیزی در اینباره نمیگوید. با لهجه صحبت میکند، ولی هیچوقت راستش را نمیگوید که اهل کجا است. تیپی شبیه به هیپیها میزند و هرگز نمیگوید چند سال دارد.
او فیلم بی سر و ته و عجیب و غریب خود، با نام "اتاق" را با هزینهی چند میلیون دلار میسازد. در حالیکه نمیتواند آنرا بیشتر از چند هزار دلار بفرشد. فیلمی که در سال ۲۰۰۳ اکران شد و به نظر خیلیها، بدترین فیلم تاریخ سینما، است.
جیمز فرانکو، با ساخت فیلم هنرمند فاجعه در سال ۲۰۱۷، مهارت خود را در کسوت فیلمسازی و بازیگری، به خوبی به رخ کشید.
موقع تماشای این فیلم، مخاطب در میماند که باید "تامی ویزو" و آدمهایی شبیه به او را به خاطر تلاش برای رسیدن به آنچه که میخواهند تحسین کند یا برای این حجم از اعتماد به نفس کاذب و تلاش بدون پشتوانهی فکری، مورد سرزنش قرار دهد؟
"تامی ویزو"یی که حتی به این راحتیها، از عهدهی ادای یک دیالوگ چند کلمهای از فیلمنامهی خودش برنمیآید، به ما ثابت میکند که در دنیای خطرناک و بیرحم سرمایهداری، هر خواستنی، با پول، به راحتی هر چه تمام توانستن است!
در پایان فیلم هنرمند فاجعه، زمانیکه جیمز فرانکو بخشهایی از فیلم خودش را در کنار فیلم اتاق که ساخته شدهی تامی ویزو است، قرار میدهد، زبان به تحسینش باز میکنیم که تا به چه اندازه دقیق، موشکافانه و جذّاب، شخصیّت واقعی او را به ما نشان داده است.
موقع دیدن فیلم، فرزندم به این اشاره کرد که نسخهی داخلی تام ویزو، شاید همان "ایرج ملکی" خودمان باشد. به خاطر فیلمهایی که ساخته است و حتی به خاطر گفتار و رفتارش. شاید تامی ویزو و ایرج ملکی هر دو یک نفر، در دو دنیای موازی باشند. شاید!
پیشنهاد میکنم فیلم "هنرمند فاجعه" را اگر تاکنون ندیدهاید، ببینید و در کنار خنده، در مورد این حجم گوناگونی و تنوع رفتاری در میان گونهی بشر، بیندیشید. یا حق.
دو یادداشت پیشین: (این یادداشتها را اگر بخوانید و لایک کنید، یارانهتان قطع خواهد شد!)
گاهنامهی دستانداز شماره بیست و دو:
دوستان عزیز و فرهیخته، مهلت نویسندگی برای موضوعات گاهنامهی شماره بیست و دو، طبق قرار قبلی، به پایان رسید و آخرین فهرست شرکتکنندگان در مسابقهی دستانداز، در پایانِ مطلبِ «چگونه یک میلیون غلط املایی را مثل آب خوردن، وارد بازار نشر کنیم؟!»، آمده است. دوستانی که در مسابقه شرکت کردهاند، لطف کنند برای انجام رایدهی و تکمیل فرایند حضور خود، فهرست و توضیحات پایان این مطلب را به دقّت مطالعه کنند.
چنانچه وقت داشتید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: تلویزیون خیلی آموزنده است!