دوستان عزیزم!
هر کدام از ما در کنارمان«لاپیا»یی داریم که باید حواسمان به جسم و روح او باشد. چه برسد به این که به خودمان اجازه بدهیم به او خیانت کنیم و بدتر از آن، برای اینکه خیالمان از بابت خیانتمان راحت شود، سر او را برای همیشه زیر آب کنیم!
داستان هایی هستند که وقوع آنها هرگز تمامی ندارد. در طول زندگی بشر با کمی تفاوت، تکرار می شوند. مشکل هم از اینجا شروع می شود که ما این داستان ها را می خوانیم و فقط به خود می بالیم که داستانی را خواندیم و سرانه ی مطالعه را بالا بردیم! حال آنکه داستان ها نوشته شده اند و شعرها سروده شده اند تا به ما کمک کنند که به انسانیت نزدیک تر شویم.
در کتاب کمدیالهی دانته آلیگیری، وقتی دانته و راهنمایش«ویرژیل» از برزخ گذر می کنند، به روح زنی می رسند که فقط با این چند کلمه با آنها صحبت می کند:
«چون بر روی زمین بازگشته و از رنج این سفر آسوده شدی مرا که که«لاپیا» هستم بیاد آر! «سیه نا» یم بزاد و «مارما»یم به مرگ سپرد، و این راز را آن کس نکو می داند که حلقه ی زناشویی خویش را بر انگشت من کرد و مرا به زنی گرفت.»
شجاعالدین شفا(مترجم کتاب کمدی الهی) در زیر این بند، چنین آورده است:
این بند حاوی کوتاه ترین ماجرایی است که در کمدی الهی نقل شده و به همین جهت عموم مفسرین آن را دارای فصاحت و بلاغتی خاص شمرده اند. مجموعه ی آن فقط شامل چهار مصرع است:
Ricorditi di me, che son la Pia;
Siena mi fé, disfecemi Maremma:
salsi colui che 'nnanellata pria,
disposando m'avea con la sua gemma.
لاپیا زنی از خاندانی معروف در شهر «سیه نا» بود که شوهرش او را به قتل رساند تا بتواند با زن بیوه ی حاکم فرانسوی«توسکانا» ازدواج کند. در قدیمی ترین تفسیر کمدی الهی، که در قرن چهاردهم نوشته شده در این باره آمده است که:« این بانو در کنار پنجره اطاق خودش که مشرف بر یکی از دره های«مارما» بود ایستاده بود که شوهرش یکی از نوکران خویش را محرمانه به اطاق او فرستاد و وی خانم ارباب خود را از پشت سر به درون دره پرتاب کرد و این دره چنان عمیق بود که هرگز خبری از جسد وی به کسی نرسید.»
این چهار مصرع کوتاه،«پیا»را چنان در ایتالیا سرشناش کرده که هنوز وقتی که کسی از دوستی می خواهد که فراموش نکند، به عنوان ضربالمثل می گوید:«لاپیا را فراموش نکن.»
مطلب مرتبطی که در همین ویرگول منتشر کردم:
مطلب قبلیم:
یادش به خیر: مطلب زیر را در تاریخ ۴ فروردین ۱۳۹۷ منتشر کردم.
حُسن ختام:
صرفاً جهت اطلاع!
دوستان مدتی است که درگیر مشکلات جسمانی ناشی از جابجایی خانه هستم. خیلی نمی توانم روی صندلی بنشینم. خیلی فوری پست های شما را می خوانم، لایک می کنم و صفحه را می بندم. امروز هم با این مطلب کوتاه مزاحم شما شدم تا بگویم که هنوز وجود دارم! ان شاءالله در صورت بهبود، دوباره مثل سابق پاسخگوی نظرهای شما عزیزان خواهم بود. یا حق.