در فروردین ماه ۹۹ : ۱۵ مطلب منتشر کردم. به طور میانگین: هر ۲ روز، یک مطلب. در این ماه، تعداد مطالبم از ابتدای حضور در ویرگول - تیرماه سال۹۶ - تاکنون به ۶۰۳ مطلب، رسید. این مطالب، از ابتدای ماه تا پایان فروردین ۹۹، در مجموع ۴۳۰۳۸ و به طور میانگین روزی ۱۳۸۸ بازدید داشتند. در ابتدای ماه حدود ۱۲۱۰ عزیز، مطالبم را دنبال می کردند که در انتهای ماه به بیش از ۱۳۴۵ نفر رسیدند.
مطالبی که در این ماه منتشر کردم (به ترتیب انتشار) :
موضوع: عنوان پستِ اول هر ماه: شامل فهرست و چکیده ای از مطالبی که در ماه قبل منتشر کردم.
موضوع: گفت و گوهای تلخ و شیرین و گاه عجیبی که ریشه در واقعیت دارند.
گزیده:
هر کسی توی زندگیش پشتش حداقل به یکی گرمه، خود من پشتم به پدرم و همسرم گرمه، پشت تو به کی گرمه؟
من الان ده سالی می شه که پشتم فقط به کیسه ی آب گرمم گرمه، اون لعنتی ام یکی دو ماهه که سوراخ شده!
موضوع: گشت و گذاری در نوشته های یک ویرگولی عزیز.
گزیده: دلش به حال ایران و ایرانی می سوزد. برای همین روی ناهنجاری های رفتاری جامعه ی ایرانی، دقیق می شود و برای درمان آنها تلاش می کند.
موضوع: در مورد اینکه شهرزاد فقط قصه گو نبود.
گزیده: داستان شهرزاد و شهریار، داستان مدرسه ای است که یک معلم دارد به نام شهرزاد و یک دانش آموز سرکش و انتقام جو به نام شهریار. معلم تنها یک درس را اینقدر خوب می دهد که این دانش آموز خونریز تبدیل می شود به یک دانش آموز سر به راه.
موضوع: یکی از کاردستی هایی که دو سه سال قبل درست کردم.
گزیده: تیر کوچکتر که جوانتر است و هنوز فشنگ بر سر دارد. یعنی همان تیری که هنوز از هیچ اسلحه ای شلیک نشده است، تیر بزرگتر که سنّی از آن گذشته و فشنگی بر سر ندارد یا همان تیری که روزی از لوله ی اسلحه بیرون آمده و شلیک شده است را بر روی کولش گرفته و دارد می برد.
موضوع: اعتراضی به وضعیت کنونی ویرگول.
گزیده: خدا کنه که مزه ی پول زیر دندون هیچ کسی نره که اگر بره دیگه کارش تمومه. ویرگول هم دید که بابا پول اونقدرام که می گن چیز بدی نیست. بعدشم کی توی این مملکت کار فرهنگی می کنه که ما بکنیم. بذار بریم سراغ کاسبیمون.
موضوع: منتخبی از مطالب انتشار یافته در ویرگول.
موضوع: یک جادوگر واقعی کیست و چه جوری جادو می کند!
گزیده: من و شما هم می توانیم جادو کنیم و به یک جادوگر تبدیل شویم. به تجربه، جادوگری آدمهای خیلی معمولی را بارها و بارها دیده ام. آدمهایی که... .
موضوع: منتخبی از مطالب انتشار یافته در ویرگول و یک دلنوشته.
موضوع: ضربه ای که اعتیاد به مغز وارد می کند!
گزیده: طرف برای انتشار دوپامین بیشتر و به تبع اون کسب لذّت بیشتر، هی بر مقدار و تنوع مواد مخدّری که مصرف می کنه، اضافه می کنه تا اون احساس لذّتی که اولین بار از مصرف مواد تجربه کرده رو دوباره تجربه کنه ولی زهی خیال باطل.
موضوع: معرفی کتابهای خوب مهجور.
گزیده: کتابهای خوبی هستند که شاید از وجود آنها خبری نداشته باشید. در این باغ به صورت خیلی مختصر این کتابها را معرفی می کنم. به فراخور علاقه مندی تان می توانید از خواندن این کتابها لذّت ببرید.
موضوع: منتخبی از مطالب انتشار یافته در ویرگول و یک دلنوشته.
موضوع: داستان.
گزیده: یک کشاورز پیر بود که یک همسر و یک فرزند پسر داشت و دو خر. از همین اول داستان، همسر کشاورز را می فرستم برود استراحت کند تا هم خستگی چندین و چند سال زندگی با کشاورز را از تن به در کند و هم مزاحم داستان نشود! در این داستان بیشتر با کشاورز، پسرش و دو خرش کار دارم. مخصوصاً با آن دو خر!
موضوع: گلایه ای از برخی از دوستان ویرگولی.
گزیده: حاجی مون دو روزه اومده ویرگول و بیش از چهل مطلب منتشر کرده که چهل و دو موردش خاطرات کروناییه. از اینکه حاجی مثل دوستاش نرفته کاغذ حیف و میل کنه و به سبک رئالیسم جادویی(!)، کتاب خاطرات منتشر کنه ممنونم ولی... .
موضوع: منتخبی از مطالب انتشار یافته در ویرگول و شرحی بر یک واژه.
برنده ی این ماه کیست؟
دوستانی که در این مسابقه حضور یافتند، از آنجا که بار دیگر حالِ خوب را تکثیر کردند، همگی برنده اند. ولی باید یک خوب را به نمایندگی از میان خوبان دیگر، انتخاب و به رسم یادبود هم که شده هدیه ای کوچک تقدیم کرد تا رسم خوبی، همچنان پابرجا بماند. بنابراین از بین چهارده نفری که در مسابقه ی فروردین حضور یافتند، پنج نفر را که بهترین مطالب را نوشته بودند، برگزیده و اسم آنها را روی پنج قطعه کاغذ کوچک نوشتم و تا زدم و به حسین(فرزند کوچکم) گفتم یکی از کاغذها را بردارد. کاغذ را که باز کردم اسم علی آقا را دیدم. بنابراین ضمن عرض تبریک صمیمانه، از ایشان می خواهم: «کتاب یا کتابهایی درخواستی خود-تا سقف مبلغ هفتاد هزار تومان-را با یک آدرس برایم ایمیل کند.»
موضوع مسابقه اردیبهشت ۹۹:
«مِستر آجو جواب می دهد!»: شما برای حضور در مسابقه کافی است مطلب طنزی تحت عنوان«مستر آجو جواب می دهد» بنویسید و در آن به شیوه ی خودتان از وی سوال کنید و جواب بگیرید!
می شود یک مثال بزنی؟ بله این هم مثال:
مستر آجو شغلش بنیانگذاری است. او بنیان یک استارتاپ به نام«نقطه سر خط» را گذاشته است. او توانست با پاشیدن دانه، کاربران زیادی را جذب استارتاپش کند و به موفقیت های خوبی دست یابد. امّا وقتی به موفقیت رسید، کاربران خود را فراموش کرد و آنها را برده های بی جیره و مواجبی پنداشت که باید از وجودشان به درآمد رسید. کاربران دست به اعتراض زدند ولی هیچ جوابی از سوی مستر آجو و یارانش به آنها داده نشد. کاربری به نام«لطفاً آرامتر برانید!» نیز اعتراض می کند و جوابی نمی شنود. تا جایی که«لطفاً آرامتر برانید!» با همدستی چند کاربر دیگر طی نقشه ای پیچیده، مستر آجو را ربوده و چشم بسته به یک مکان تاریک و بسیار گرم می برند که سه بخاری همزمان در آنجا می سوزند. در وسط اتاق، یک دستگاه تردمیل و در کنار اتاق، مقدار زیادی پشم شیشه قرار دارد. «لطفاً آرامتر برانید!» که صورتش را با جوراب مشکی زنانه پوشانده بود به کاربران همدستش- که آنها هم صورتشان جوراب پوش بود-گفت تا مقداری پشم شیشه در نواحی حساس مستر آجو گذاشته و او را بر روی تردمیل قرار دهند. مستر آجو داد و فریاد می کند و بر روی تردمیل بند نمی شود. «لطفاً آرامتر برانید!» به او می گوید اگر مقاومت کنی نه تنها دهانت را پر از پشم شیشه می کنیم بلکه از مالیدن پماد فلفل قرمز به همان نواحی که پشم شیشه گذاشتیم، دریغ نمی ورزیم. مستر آجو وقتی می بیند چاره ای ندارد آرام می گیرد تا همدستان «لطفاً آرامتر برانید!» کارشان را انجام دهند. همین که مستر آجو را روی تردمیل می گذارند، «لطفاً آرامتر برانید!» با گفتن جمله ی«حالا دیگر کارت به جایی رسیده که جواب اعتراض کاربرانی که دارید با آنها کاسبی می کنید را نمی دهید!» تردمیل را روشن می کند و با گفتن این جمله «مثل بچه ی آدم روی تردمیل می دوی و به سوال هایی که می کنم جواب می دهی» می رود و بر روی یک صندلی می نشیند. و این گفت و گو بین «مستر آجو» و «لطفاً آرامتر برانید!» در گرفت:
دا-رم می-سو-زم تو رو خ-دا خا-مو-شش ک-نید!
احساس سوختن به تماشا نمی شود، آتش بگیر تا بدانی چه می کشم! پس باش تا خاموشش کنیم! چرا ما رو فراموش کردی؟
آخخخخخخ راس- تش من آل- زای-مر دا- رم اویییییییییی!
مرد حسابی تو که آلزایمر داشتی چرا اومدی توی یه همچون کاری می رفتی سراغ یه کار دیگه!
واییییییییییی می-رفتم سُ-راغ چه کا-ری؟! آخخخخخخخ!
چه می دونم هر کاری که اگر توش دچار فراموشی می شدی، آرزوها و آمال چند هزار نفر رو نابود نمی کردی!
اویییییییییی! ب-بخشید غ-لط کر-دم! آخخخخخخ دا-رم می-سو-زم تو رو خُ-دا خا-مو-شش ک-نید!
پولایی که از صدقه سری ما در میاری رو چه کار می کنی؟
اویییییییییی! خرج فقیر فقرا می کنم! اوخخخخخخ!
خرج فقیر فقرا می کنی؟ پس اون ماشین چیه که باهاش اینور اونور می ری؟
واییییییییییی کُ-دو-مش-شون رو می-گی؟! آخخخخخخ هَ-مه جام دا-ره می-سو-زه تو رو خُ-دا خا-مو-شش ک-نید!
به به ببین آقا چند تا ماشین داره که می گه کدومشون رو می گی؟ پورشه زرده رو می گم!
اوخخخخخخ با اون بس-ته های ح-ما-ی-تیِ فُ-قَ-را رو می-ب-ریم د-مِ دَ-رِ خو-نه-ها-شون واییییییییییی!
آره جون خودت! چرا جواب پست های اعتراضی کاربرانت رو نمی دی؟
اویییییییییی! قُ-قُول می–دم بِ-رم ههَ-مه رو ج-واب ب-دم! آخخخخخخ!
اگر می خواستی جواب بدی تا حالا جواب داده بودی. دیگه خیلی دیر شده!
واییییییییییی! اَ-گر من یه طو-ریم ب-شه می-رم ازتون ش-کا-یت می-کُ-نم اوخخخخخخ!
می خوای شکایت کنی؟ بچه ها درجه ی بخاری ها، پشم شیشه ها و دور تردمیل رو تا اونجایی که جا داره بیشتر کنید!
آخخخخخخ! نِهههههههههههههه تو رو خُخخخخ-دا غَ-لط کر-دم هر کا-ری ب-گید می-کُ-نم ف-قط بی-یا-ری-دم پا-یین واییییییییییی!
پس از گفتن این جمله، «لطفاً آرامتر برانید!» مستر آجو را از تردمیل پایین آورد و گفت:«منتظرم از اینجا که بری اوضاع به نفع کاربران تغییر کنه، وگرنه دفعه ی بعد قضیه به اینجا ختم نمی شه!» و مستر آجو را چشم بسته بردند و در یک جای خیلی پرت رهایش کردند.
چه هشتگ هایی بگذاریم؟
با عرض پوزش و بدون رودربایستی(!)، رعایت موارد زیر برای حضور در مسابقه الزامی است:
بنابراین: دوستانی که موارد بالا را رعایت نکنند، از مسابقه حذف خواهند شد.
مطلب قبلیم:
یادش به خیر: مطلب زیر را در اول اردیبهشت ۱۳۹۷ تاریخ منتشر کردم. (هشتگ حال خوبتو با من تقسیم کن، دو سال پیش، دقیقاً در همچون روزی متولد شد.)
حُسن ختام: جمله ای از نیکلاس اسپارکس
رویاهایی که به واقعیت نمیپیوندند، میتوانند ما را خُرد کنند. اما این الزاماً بزرگترین رویاها نیستند که ما را بیشتر خُرد میکنند. اتفاقاً دردناکترین تجربه، عملی نشدنِ رویاهایی است که به نظر ساده و قابل دستیابی به نظر میرسیدهاند؛ و آنقدر نزدیک بودهاند که حتی لمسشان کردهایم، اما هرگز به چنگمان نیامدهاند.
یک عذرخواهی:
دوستان عزیزی که مطالب بنده را می خوانید و برایم نظر می نویسید. چند روزی است که درگیر جابجایی منزل هستم و سرم حسابی شلوغ است. ان شاءالله به محض اتمام کار، در اولین فرصت به نظرهای شما پاسخ خواهم داد. باور کنید برای نوشتن همین مطلب نیز پوستم کنده شد!