چند سال پیش فیلمی را دیده بودم و اسمش را مثل خیلی چیزهای دیگر فراموش کرده بودم. دیروز در جستجوی فیلم دیگری بودم که مسیرم افتاد به پوستر آن فیلم چینی و فوراً یادش در خاطرم زنده شد. باور کنید خیلی خودم را کنترل کردم که مثل ارشمیدش نپرم توی کوچه و فریاد اورکا اورکا (یافتم! یافتم!) سر ندهم!
اسم فیلم «در حال و هوای عشق» بود. از فیلم فقط موضوع کلّی آن که «خیانت» بود را و آهنگ زیبایش را به خاطر داشتم و مخصوصاً یک جمله از آن را. آن یک جلمه چه بود؟ «ما مثل اونا نمیشیم!»
حالا ماجرا چه بود؟ زن و مردی، خیلی اتّفاقی با هم آشنا میشوند و خیلی اتّفاقیتر (!) متوجه میشوند که همسرانشان در حال خیانت به آنها هستند. مرد بدش نمیآید با زن وارد رابطهای مشابه (از همان نوع خیانت) شود ولی زن خودداری میکند و بالاخره در لحظهی ۵۳ دقیقه و ۵۷ ثانیه از فیلم (البته نسخهی نزدیک به ۴ دقیقه کمتر از نسخهی اصلی!) این جمله را میگوید: «ما مثل اونا نمیشیم!»
حالا تمام این حرفها را زدم که بگویم ما (مخصوصاً خودِ خودم) باید خیلی مراقب باشیم تا فردا، حتی با دوزی شدیدتر و افراطیتر، تبدیل به کسانی نشویم که امروز، با روشهای متفاوت، از آنها اعلام انزجار میکنیم. آن هم تبدیل شدنی با دوزی شدیدتر و در نسخهای به مراتب افراطیتر. این را بارها به تجربه دیدهام. حتی در همین ویرگول!
یادداشت مرتبط:
دو یادداشت پیشین:
عنوان یادداشت بعدی که به فضل خدای عزیز در روز یکم تیرماه ۱۴۰۲ منتشر خواهم کرد:
دلگویهها و تجربیات کسی که شش سال تمام از ویرگولی شدنش گذشت!