حتماً با خواندن عنوان مطلب، این سوال در ذهن شما شکل گرفت که:« مگر شهرزاد هم در قرنطینه بود؟!» پاسخ آری است. اگر ما مجبور به قرنطینه کردن خودمان در خانه ای امن و آرام هستیم، شهرزاد هزار و یک شب را در کنار پادشاهی، قرنطینه بود که هر آن امکان داشت دستور قتلش را صادر کند!
خلاصه ی داستان شهرزاد و شهریار، چه بود؟
دو شاهزاده که با هم برادر نیز بودند، به نامهای شهریار و شاه زمان، مورد خیانت زنان خود قرار میگیرند. شاه زمان تَرک پادشاهی کرده و راهی دیار برادرش میشود و شهریار هم به انتقام خیانت همسرش هر شب دختری را به نکاح درمیآورد و بامداد دستور قتلش را میدهد. تا اینکه دیگر دختر زیادی در شهر نماند!
شهریار باز هم تقاضای دختر دارد. وزیر شهریار به چه کنم چه کنم، می افتد. او خودش دو دختر به نامهای شهرزاد و دنیازاد دارد و به شدت نگران است که نکند دیر یا زود، قرعه به نام دخترانش بیفتد.
وزیر، به پیشنهاد یا بهتر بگویم به اصرار شهرزاد، او را به عقد پادشاه در میآورد. شهرزاد همان شب اول (طبق نقشه ی قبلی که با خواهرش، طرح آن را ریخته بود)، به شهریار میگوید که خواهری دارد که هر شب با قصههای او به خواب میرود و درخواست میکند که همان شب خواهرش را به قصر بیاورند تا برای بار آخر برایش قصه ای بگوید.
دنیازاد میآید و شهرزاد قصه گویی را آغاز میکند، شهریار هم که مسحور این قصه شده بود مهلت میدهد که فردا شب ادامه ی قصه را بشنود و بنابراین کشتن شهرزاد را موکول به شب بعد میکند و این قصه گوییها هر شب ادامه پیدا میکند تا هزار و یک شب...!
امّا یک سوال اساسی اینجا مطرح است: «آیا نجات از دست پادشاهی خونریز که هر شب، به انتقام از همسر خیانتکار خود، دستور قتل دختری را پس از کامجویی از او، صادر می کند، به همین سادگی است؟!»
شهرزاد آنقدر که به قصه گویی معروف است به کتابخوانی معروف نیست. حال آنکه شهرزاد اگر کتابخوان نبود، هرگز نمی توانست قصه گوی خوبی شود. پس شهرزاد قبل از اینکه قصه گو شود، یک کتابخوان حرفه ای بود.
آورده اند که شهرزاد هزار کتاب داشت و همه گونه کتابی را خوانده بود. از کتب مربوط به تاریخ و حکمت گرفته تا کتب شعر و ادب. از رسالاتی در طب و فقه گرفته تا احوال شعرا، ادبا، ظرفا و ملوک پیشین.
کتابخوانی، فن کلام و گفت و گو را در شهرزاد تقویت کرده و به کمال رسانده بود. قبل از او هزاران زن دیگر به ملاقات شهریار رفته بودند و جان خود را از دست داده بودند. چون از هیچ یک از مهارت های شهرزاد، بهره ای نبرده بودند. بنابراین: شهریار، جان هر کدام را پس از کامجویی، گرفته بود.
شهرزاد از لحاظ چهره، خوش منظر بود ولی نه زیبایی و افسونگری کلئوپاترا را داشت و نه اندام مدل های امروزی همچون کیم کارداشیان را. از فنون عشوه گری و لوندی نیز، هیچ بهره ای نبرده بود. تا با آنها دل شهریار را به دست بیاورد و شب های بیشتری زنده بماند. با این وجود بیایید فرض کنیم: شهرزاد هم زیبایی و افسونگری را داشت و هم عشوه گری و لوندی را می دانست. آیا این ویژگی ها، پس از چند بار کامجویی شهریار، از چشم نمی افتادند؟! آیا با این صفات، می توان هزار و یک شب از زیر دست شهریاری خونریز که به واسطه ی خیانت همسرش، دل خوشی از هیچ زن زیبارویی ندارد، جان سالم به در برد؟!
شهرزاد از لحاظ چهره، خوش منظر بود ولی نه زیبایی کلئوپاترا را داشت و نه اندام مدلی چون کیم کارداشیان را!
جذابیت شهرزاد، بیش از هر چیز، در گرو گفتار نیکو و نو شونده ی او بود، نه زیبایی اش. زیبایی تکراری می شود ولی سخن نو، هرگز. او به واسطه ی مطالعه ی زیاد و با جادوی کلامش، از شهریار دلبری کرد، نه هیچ چیز دیگر. شهرزاد اگر مطالعه ی کافی نداشت و فن کلام را نمی دانست، نه تنها دستش نزد شهریار خونریز رو می شد، بلکه نمی توانست هر شب سخنی تازه و نو بگوید تا حوصله ی شهریار سر نرود و به خشم نیاید.
جذابیت شهرزاد، در گرو گفتار نیکو و نو شونده اش بود، نه زیبایی او. زیبایی تکراری می شود ولی سخن نو، هرگز.
داستان شهرزاد و شهریار، داستان مدرسه ای است که یک معلم دارد به نام شهرزاد و یک دانش آموز سرکش و انتقام جو به نام شهریار. معلم تنها یک درس را اینقدر خوب می دهد که این دانش آموز خونریز تبدیل می شود به یک دانش آموز سر به راه. پس مثلث مدرسه، مدرس و درس اگر کامل باشند، هر دانش آموزی عاقبت به خیر خواهد شد. به عبارت دیگر: دانش آموز، لزوماً با تعدد دروس و معلّم، به رستگاری نمی رسد!
مثلث مدرسه، مدرس و درس اگر کامل باشند، هر دانش آموزی عاقبت به خیر خواهد شد.
اولین درس، از همه ی درس ها مهم تر است. ببینید اولین قصه ی شهرزاد، این زن فهیم و زیرک، چه بود؟!
همان طور که دیدید، شهرزاد در اولین قصه اش، برای شهریار، به طور غیر مستقیم، از سحر و افسون کلام و نتیجه ی شگفت انگیز آن می گوید. شهرزاد، بیهوده این قصه را به عنوان اولین درس، انتخاب نکرده است.
شهرزاد در اولین قصه اش، برای شهریار، به طور غیر مستقیم ، از سحر و افسون و شگفت انگیزیِ کلام می گوید.
شهریاری که به دلیل خیانت از سوی همسرش و مشاهدی خیانت زنان دیگر، تمام زنان را خیانتکار و مکّار می پنداشت، در پایان هزار و یک شب که با صبر و شکیبایی و کنجکاوی و شوق و ذوق، قصه های شهرزاد را شنیده و نکته های بسیاری را آموخته به سخن می آید و اقرار می کند که شهرزاد به تایید پروردگار او را از ورطه ی گناه و بدگمانی در حق زنان خلاصی و رهایی داده است. آری این است تاثیر کتابخوانی، فن مکالمه و سخنوری و از همه مهم تر مهارت قصه گویی. شهرازد را می توان اولین و شاید آخرین استاد روان درمانی با قصه، دانست.
شهریار، در پایان هزار و یک شب، اقرار می کند که شهرزاد او را از ورطه ی بدگمانی در حق زنان رهایی داده است.
سه نکته:
مطلب قبلیم:
درخواست:
دوستانی که نام آنها را در ماهنامه ی دست انداز(شماره ی ۱۲) آوردم لطفاً نام کتاب و آدرس مورد نظرشان را هر چه زودتر برایم ایمیل کنند.
یادش به خیر: مطلب زیر را در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۶ منتشر کردم:
حُسن ختام: