Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

مستند"ده برادر"

«ما ده تا بردار بودیم.ده تا نیروی کار بودیم.ده تا جوون بودیم.ده تا بازو بودیم.من نمی خوام دیگران را مقصّر جلوه بدم.یا اشتباهات خودمون رو ندیده بگیرم.ولی شاید اگر پدرم معتاد نبود.شرایط خونواده مون این نبود. شاید اگه اجتماعمون این نبود.باهامون اینطور برخورد نمی شد.می تونستیم شرایط متفاوت تر از این داشته باشیم.می تونستیم مفید باشیم برای جامعه مون.برای شهرمون.برای خونواده مون.برای خودمون.حالا درسته تو خونواده،تو خونه چیزی به ما یاد ندادن.نهی نشدیم شاید.ولی جای دیگه هم چیزی به ما یاد ندادن.توی مدرسه. توی اجتماع.توی جامعه.ما رو ترسوندن،آگاهی به ما ندادن.چیزی به ما آموزش ندادن.فقط ما رو ترسوندن از اعتیاد و از مواد مخدّر.همیشه همه جا نادیده گرفته شدیم،نابود شدیم.همین الانِش هنوز که هنوزه وقتی یکی می شنوه از بیرون نگاه می کنه{به ما}ده تا برادر.نمی پرسه که چرا اون هفت تا معتاد شدن؟چه دلیلی داشت؟چطور شد که اون هفت تا معتاد شدن؟می گه چرا شما سه تا مثل اونا نشدین؟چرا شما سه تا معتاد نشدین؟دنبال این اند که مثلاً چطور شده ما قِسِر در رفتیم!»:(گفته های ناب "مجتبی" یکی از ده برادر در پایان مستند).

به نظرم این جملات به اندازه چندین ساعت مطالعه کتابهای روانشانسی و جامعه شناسی،ارزش دارد.برخورد جبری و ترساندن جامعه،اصلاحی به دنبال ندارد.بیشترین و بهترین محصول ناشی از جبر و ترس،نگهداشتن جامعه در همان وضعیت است!


فیلم مستند"ده برادر"ساخته محسن علیدادی،از خانواده ای با ده فرزندِ پسر صحبت به میان می آورد که از این پسرها:

  • یک پسر که فرزند هشتم بوده است به شهادت رسیده است.
  • هفت پسر به واسطه اعتیاد پدرشان،معتاد هستند.از این هفت نفر،دو نفر صاحب خانواده نیز هستند.
  • یک پسر به نام مجتبی که کارگر کارخانه است و ایثارگرانه در کنار هفت بردار معتادش،ایستاده و از آنها سرپرستی می کند.(مستند،بیشتر بر روی زندگی مجتبی و گفته های او تاکید دارد.)
  • یک پسر صاحب خانواده است و از برادران معتادش فاصله گرفته است و معتقد است که مجتبی نیز باید برود سراغ زندگی خودش و برادران معتادش را رها کند.

در ابتدای فیلم مجتبی،همان برادری که زندگی خودش را وقف برادران معتادش کرده است را می بینیم که دارد ماجرای جالب دستگیری خودش و برادرانش را از سوی پلیس تعریف می کند...

در ادامه:

سلیمان یکی از برادران معتاد را می بینیم که به تازگی از زندان آزاد شده است...

مجتبی در به در به دنبال جور کردن سه فیش حقوقی است تا برای کوچکترین برادرش،پانزده روز مرخصی بگیرد و او را برای ایّام عید،پیش خودش بیاورد.

هنوز محمد آزاد نشده است،برادر معتاد دیگری به نام سلمان با مواد مخدّر دستگیر می شود...

مجتبی،بردارش محمّد که با زور و زحمت آزاد کرده است را مجدداً در حال مصرف مواد می بیند و...

این خانواده در کوچه ای که به نام برادر شهیدشان-شهید فرهاد ذبیحی-مزیّن شده است،زندگی می کنند.

این مستند بسیار خوب و قوی را اولین بار از بهترین شبکه حال حاضر تلویزیون(شبکه مستند)دیدم.شما می توانید آن را از اینجا ببینید(قول شرف می دهم که ارزش دیدن را داشته باشد):

http://www.telewebion.com/episode/1781656

مطلب قبلیم:

https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%81%D9%84%D8%A7%D9%86%DB%8C-lgaoyvukndd3

جدیدترین مطلب منتشر شده در چالش"حال خوبتو با من تقسیم کن":

https://virgool.io/@sete/%D8%A8%D9%86%DA%AF-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%88-%D9%81%D9%84%D8%B3%D9%81%D9%87-q7cw2brpr1j4
هیچ نبشته ای نیست که به یکبار خواندن نیرزد.(ابوالفضل بیهقی)


فیلممستندانتقادجامعهده برادر
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید