Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

چرا نباید به مُرغ‌ها بگوییم ک.ن گُشاد؟! ???

چند وقت پیش، در یک کتاب عتیقه به نام «فرهنگ بی‎‌فرهنگ‌‎ها» از نویسنده‎‌ای به اسم «ابوالفضل اردوخانی»، ماجرای شیرینی تحت عنوان «مرغ ک.ن کشاد » را خواندم:

روزی جوانکی کنار باقچه نشسته بود و فریاد زد مادر گرسنه‎‌ام غذائی بده تا بخورم. مادر بشقابی از خاگینه بیاورد با تکه‌‎ای نان. جوانك مشغول خوردن شد. مرغکی آمد به نان نوك زد. جوانك به مرغ گفت: "برو ک.ن گشاد!" مرغك جواب داد: "اگر ک.ن من تنگ بودی تو از کجا خوردی؟ این‎که در بشقاب توست، دیروز از ک.ن من و هوويم آمده بیرون!" جوانك از حرف خود شرمنده شد و معذرت خواست. نادان از ک.نِ گشاد خود خجالت می‎‌کشید، خیال می‎‌کرد که مرغ را هم از این بابت خجالتی است. این داستان گفتم تا همه بدانند آن‎چه در یکی باعث ننگ است، در دیگری باعث افتخار است. چنانچه سوراخ برای دیگ، حُسنی نبودی، ولی برای آبکش ملاحتی حساب می‎‌شود. چنانکه بزرگان گفته‌‎اند حُسنِ آبکش، به سوراخ است، عیبِ دیگ در سوراخ.

توجه: آپارات متناقض‌الاحوال و الاعمال قبل از پخش ویدئوی زیر هشدار ‎داد که: «این ویدئو احتمالاً حاوی صحنه‌‎هایی دلخراش و آزاردهنده است.» ولی بنده ویدئو را دیدم و هیچ جاییم خراش بر نداشت، ولی اخطار می‌‎دهم که شما مراقب باشید. چون طبق همان قاعده‌ی ک.ن مرغی، احتمال دارد چیزی که روی بنده خراش نمی‎‌اندازد، روی شما خراش بیندازد!

https://www.aparat.com/v/f1eDX/%D8%AA%D8%AE%D9%85%DA%AF%D8%B0%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%D9%85%D8%B1%D8%BA_2

از ماجرای بالا دانستیم که گشادی برای جوانک، عیب بود و برای مُرغ و هوویش، حُسن. این عیب و حُسن را در جاهای دیگر هم می‎‌توان یافت. مثلاً:

گل "نخل مُرداب" را شما اگر به آب ببندید، عشق می‎‌کند ولی کاکتوس جماعت حالش از آب زیاد به هم می‌خورد. یعنی آب زیاد که برای "نخل مُرداب" خوب است، برای "کاکتوس" سمّ است.

نکته‎‌ی عجیب‌‎تر این‎که چند روز قبل، یکی از دوستان که به گل و گیاه خیلی علاقه دارد، تعریف می‌کرد یک نفر به او گفته کاکتوس را هم می‌‎شود در آب ریشه‎‌دار کرد. آقای دوست هم رفته بود امتحان کرده بود که ببیند آیا این‎‌کار ممکن است یا خیر؟ می‌گفت دو تا پاجوشِ کاکتوس را در آب گذاشتم تا کذب بودن ادعای طرف را ثابت کنم. ولی در کمال شگفتی یکی از دو پاجوش در آب ریشه کرد و دچار هیچ مشکلی نشد ولی پاجوش دیگر خیلی زود دچار پوسیدگی شد و از بین رفت. یعنی دو پاجوش از یک گیاه، واکنش یکسانی نسبت به آب نشان نداده بودند. آب برای یکی ریشه و هستی به ارمغان آورده بود و برای دیگری، پوسیدگی و نیستی!

حالا این همه به قول قدیمی‎‌ها جفنگ بافتم و ژاژ خواییدم که بگویم تازه دارد دوزاری‎‌ام می‌‎افتد که این همه درخواست و التماس برای این‎که بقیه هم مثل دست‎‌انداز هر روز بنویسند، کار بسیار مسخره و بیهوده‎‌ای است. شاید هر روز نوشتن اگر برای دست‎‌انداز حُسن است، برای بقیه عیب به حساب بیاید.

البته هیچ بعید هم نیست که هر روز نوشتن برای دست‌‎انداز عیب باشد و برای بقیه حُسن. ولی دست‎‌انداز ابله دارد بر روی عیبش پافشاری می‎‌کند و بقیه‌ی عاقل، قدر حُسن خود را نمی‎‌دانند و آن را رو نمی‌‎کنند.

شرحی بر یادداشت قبل:

در زیرِ یادداشت دیروز تحت عنوان «لوکیشن!»، برخی از دوستان عزیزتر از جان، ریز و مویی اعتراض کردند که یک جوری بنویس که هم خودت بفهمی، هم ما. برای همین در راستای تنویر افکار عمومی، نسخه‌‎ی اینستاگرامیِ آن که خیلی کوتاه و مختصر است را در زیر می‎‌آورم:

بر اثر یک سوء تفاهم، حسابی بسته بودمش به فحش و کتک.
نیم ساعت بعد پیام فرستاد که: "بیا"
گفتم: "لوکیشن بفرست!"
عکس خودم رو فرستاد.
گفتم حتماً این‌قدر زدمش که ضربه مغزی شده. با ترس و لرز پیام دادم که: "آدرس بده زود بیام"
خدا خدا می‌کردم که سریع یه آدرس نزدیک بفرسته تا کار دست خودش نداده، برم از دلش در بیارم.
آدرس رو فرستاد. فقط دو کلمه بود. نزدیک‌ترین آدرس ممکن:
"به خودت!"

اگر متوجه ماجرا شدید که هیچ. اگر نشدید بدون رودربایستی بگویید تا بروم یک فکری به حال خودم و کلماتم بکنم، بلکه حال هر دو کمی بهتر شود. ?

شب همگی به خیر. ???

پنج یادداشت پیشین:

لوکیشن!

حکایت واقعی و طنزآمیز روستایی با شرفی که زیر شکنجه مُقُرّ نیامد!

دختری که خیابان را بند آورد! ??

مردی که خودش را به گردن دنیا آویخت!

چالش هفته: (چالش هفتم: ? ویرگول ?)

حُسن ختام: به نقل از کتاب «سه چهار نکته؛ ۴۴۴ دستچین سبک سنگین رنگین» اثر «عزیز حجاجی کهجوق»

روزی دو نفر آمدند پیش عبدالله بن احمد بن احمد خشاب و گفتند هر یک از ما قصیده‌‎ای گفته‌‎ایم می‎‌خواهیم آن‎ها را نزد تو بخوانیم تا بگویی کدام یک بهتر است. ابن خشاب گفت: بخوانید. یکی از آن‎ها قصیده‌‎اش را تا آخر خواند و او گوش داد سپس رو به آن دیگری کرد و گفت قصیده‌ی تو بهتر از این است. مرد گفت: تو که قصیده او را هنوز نشنیده‌‎ای چطور قضاوت می‎‌کنی؟ ابن خشاب گفت: از آن جا که، هیچ شعری از این که تو خواندی بدتر نیست!

حال خوبتو با من تقسیم کنچگونه کفش را گشاد کنیم؟چگونه لباس تنگ را گشاد کنیمجوانسازی و تنگ کردن واژن با لیزرنویسندگی
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید