گوشی همراه: زنگ کوتاه به نشانهی دریافت یک پیام.
مرد گوشی را بر میدارد و جوری لمسش میکند که گویی میخواهد آن را سوراخ کند:
"مرتیکه به جای لوکیشن، عکس خودمو فرستاده. بشین تا بیام! گوسفند خودشو زده به خریّت!"
مرد گوشی را روی صندلی شاگرد پرتاب میکند.
گوشی همراه: زنگ میزند.
مرد به سمت گوشی خیز بر میدارد:
"خود عوضیشه! زنگ زده بگه غلط کردم!"
مرد گوشی را بر میدارد:
"ای بابا حسین نیست که!"
مرد گوشی را جوری لمس میکند که گوشی اگر جان داشت، از درد جیغ میکشید:
"سلام. چرا نرم؟.. رفتم دهنشو سرویس کردم... چی؟... مرتیکه الان داری میگی؟... کار حسین نیست؟... مرد حسابی ده روزه داری میری رو مخ من که حسین رفته پیش رئیس، بهت تهمت رشوهگیری زده... حالا زنگ زدی که اشتباه کردی، کار اون نبوده؟!... یعنی چی؟... الاغ رفتم هر چی تو دهنم دراومد بهش گفتم چرا نمیفهمی؟... نفهم عوضی رفتم زدم لت و پارش کردم، تمام رخت و لباساشو جرواجر کردم، حالا برم بگم ببخشید، همین؟... خدایا منو بکش راحت بشم!... از دست توی الدنگ سر به کدوم بیابان بذارم؟..."
مرد خداحافظی نکرده گوشی را روی صندلی شاگرد پرتاب میکند. خودش را به کنار خیابان میرساند و ترمز میزند. شروع میکند به خودگویی:
"الان چه جوری بهش بگم اشتباه کردم؟... چه جوری بگم شکر خوردم؟... خدایا چرا یه کلمه نگفت من نبودم؟ جونش در میاد یه جمله حرف بزنه!... نگفت بزنم الکی الکی بکشمش؟... حالا انگار اگر میگفت «من نبودم» من احمق باور میکردم و دست از سرش بر میداشتم! ده ساله که با هم همکاریم، لامصب تا مجبور نباشه یه کلمه حرف نمیزنه... سلام، آره، نه، مونده، تمومه، خداحافظ... فقط مثل اسب کار میکنه... من گوساله چه جوری باور کردم که حسین رفته پُشت سرم گفته من رشوه گرفتم؟... راستی برای چی نیم ساعت بعد از اینکه این همه بهش فحش دادم، زدمش، برام پیام فرستاد که: "بیا" نکنه میخواد برای یه بار هم شده دست از صرفهجویی توی حرف زدن برداره، سرم داد و بیداد کنه؟... نکنه دست بزن داشته و تا حالا رو نکرده و میخواد منو بکشونه یک جای خلوت تلافی کنه؟... برای چی وقتی گفتم لوکیشن بفرست، عکس خودمو فرستاد؟... تقصیر نداره. منم اگر اینقدر الکی فحش شنیده بودم، کتک خورده بودم، همین جوری قاطی میکردم!... راستی عکس منو از کجا آورده؟ فهمیدم،... رفته منو از عکس سه نفرهای که پارسال توی ماموریت گرفتیم، بُرِش زده، به جای لوکیشن برام فرستاده!... خدایا نکنه زده باشه به سرش؟! ضربه مغزیش نکرده باشم؟... یا حضرت عباس!... منِ خر رو بگو رفتم به فحش کشیدمش، زدمش که چرا بهم تهمت زدی؟، نگو خودم داشتم بهش تهمت میزدم!... خدایا عجب شکری خوردم!... تو طول عمرم اینجور خریّتی نکرده بودم!..."
مرد فوراً گوشی را بر میدارد و زنگ میزند:
"حسین تو رو به هر کی میپرستی جواب بده!... خدایا یک کاری دست خودش نده، خونش بیفته گردنم!... جواب زن و بچّشو چی بدم؟... ای وای بر من!... خدایا چرا جواب نمیده؟..."
مرد این پیام را ارسال میکند:
"لوکیشن نمیخوام، آدرس بفرست زود بیایم!"
خدا کنه آدرس بفرسته سریع برم. به خدا اگر چیزیش نشده باشه... اگر منو ببخشه،... میرم یه دست لباس و کت و شلوار درجه یک براش میخرم، از دلش در میآرم!
گوشی همراه: زنگ کوتاه به نشانهی دریافت یک پیام.
مرد که هنوز گوشی تلفن همراه دستش است، اینبار با اشتیاق تمام و همچون یک معشوقه آن را لمس میکند:
خودشه. حسینه، آدرس فرستاده. خدا کنه نزدیک باشه، زود برم:
"به خودت!"
شب همگی به خیر. ???
چهار یادداشت پیشین:
حکایت واقعی و طنزآمیز روستایی با شرفی که زیر شکنجه مُقُرّ نیامد!
دختری که خیابان را بند آورد! ??
مردی که خودش را به گردن دنیا آویخت!
چالش هفته: (چالش هفتم: ? ویرگول ?)
برای دستیابی به لینک نوشتههایم و سایر داستانهای مریوط به دستانداز، میتوانید به انتشارات «دستانداز» که زحمت تدوین آن را دوست خوبم، آقای حجت عمومی کشیده است، مراجعه فرمایید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمیدونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایاننامهی دستانداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشتههای هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، در صورت صلاحدید آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسمِالله.
حُسن ختام: