مردی که خودش را به گردن دنیا آویخت!

  • یک دلنوشته و یک نقّاشی از دست‌‎انداز با موضوع دنیا:
از همان روز تولّد
دنیا به عقدش درآمد
دنیا
عجوزه‌ی
دندان‌ریخته‌ی
زینت‌آویخته‌ای بود
که هر چه زینت به خودش می‌آویخت
باز هم کمش بود
هر چه داشت
به پای دنیا ریخت
ولی دنیا دست‌بردار نبود
باز هم
زینت‌های بیشتر
از او می‌خواست
عاقبت کم آورد
آخرین دارایی‌اش
که همان خودش بود را
همچون گردنبندی
به گردن دنیا آویخت!
از شرّ دنیا خلاص شد
و
دنیا رفت
تا خودش را
به عقد دیگران درآورد!
  • به نقل از صفحه‎‌ی ۶۹ ؛ جلد ۱ ؛ مجموعه ورّام؛ نشر مکتبة‌الفقیه، قم:
حضرت عیسی فرمود: من دنیا را به صورت پیرزنی دیدم که دندان‌‎هایش ریخته و زینت‎‌هایی به خود آویخته بود. از او سؤال شد؟ چند شوهر اختیار کردی؟ گفت: قابل شمارش نیست. گفتند: شوهرانت مردند یا طلاقت دادند؟ گفت: تمام آن‎‌ها را کشتم. گفتند: وای بر بقیه شوهرانت که از شوهران گذشته عبرت نمی‎‌گیرند و از تو پروا ندارند.
  • به نقل از کتاب «یادداشت‌های کتابفروش» اثر «جلال برجیس» ترجمه‌ی «معانی شعبانی»:
بین خواب و بیداری صدایی از آشپزخانه شنیدم. بلند شدم. پدرم را دیدم که طنابی از سقف آویزان کرده و آن را دور گردنش بسته. روی صندلی ایستاده بود. یکی از بی‌رحمانه‌ترین و سنگدلانه‌‎ترین لحظات زندگی‌ام بود. فاصله‌ی کوتاه میان در آشپزخانه تا صندلی را اندازه‌ی تمام مدت عمرم می‌دیدم. از لحظه‌ی تولدم تا همان لحظه. تمام کلمات در گلویم منجمد شد. همه چیز در سیاهی هول‌آوری محو شد. سیاهی‌‎ای که با سقوط پدرم و معلق ماندن جسدش در هوا تکمیل شد. از آن روز، سکوتی مثل همین سکوت که اکنون تمام اطرافم را پر کرده مرا در خودش پیچاند.
  • یادداشت‎‌های مرتبط:
https://virgool.io/AxDastanak/%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DA%A9-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%DB%8C%D8%A7%D8%B2%D8%AF%D9%87%D9%85-%D8%B2%DB%8C%D8%B1-%D9%BE%D8%A7-lvt1oqodwuks
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D9%82%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%DB%8C%D9%86%DA%A9%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%AA-%D8%B1%D9%88-%D8%A8%DA%A9%D8%B4%DB%8C-w6knodkjnvsy
یادداشت پیشین:
https://virgool.io/chaleshehafteh/%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%85-%D9%88%DB%8C%D8%B1%DA%AF%D9%88%D9%84-oby1wzkrbnkg
برای دستیابی به لینک نوشته‌‎هایم و سایر داستان‌های مریوط به دست‌انداز، می‌توانید به انتشارات «دست‌‎انداز» که زحمت تدوین آن را دوست خوبم، آقای حجت عمومی کشیده است، مراجعه فرمایید.
اگر دوست داری بنویسی ولی نمی‌دونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایان‌نامه‌‌‌ی دست‌انداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، در صورت صلاحدید آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حُسن ختام: همیشه اونجوری نمیشه که ما منتظرشیم!
https://www.aparat.com/v/qphEY
یادداشت‌های پیشنهادی:
https://vrgl.ir/TlqUc
https://vrgl.ir/bC7bW
نقاشی نسخه‌ی ویرایش شده با نرم‌افزار
نقاشی نسخه‌ی ویرایش شده با نرم‌افزار