Dast Andaz
Dast Andaz
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

چگونه به هیچ‌‎وجه کم نیاوریم و از رو نرویم؟!

مقدّمه:
سلام و درود. ممنون از شما.
این روزها حتی زنده‌‎ها و زیر آوار ماندگان هم حرمتی ندارند چه برسه به شهدا و رفتگان. نه روزهای سخت که روزهای بدبختی رو پشت سر می‌گذاریم. ما و مردم خوزستان رو از قلم خودتون محروم نکنید جناب دست‌ا‎نداز. به شهدای این روزها حتی سلام هم نمی‌کنند، در اخبار داخلی و خارجی پوششون نمی‌‎دند (شاید چون در اوکراین و فلسطین و یمن و ... نیستند)، عزای عمومی هم براشون اعلام نمی‌شه و مثل همیشه تنها رها شدند. بیشتر از تسلیت به عدالت نیازمندیم.
  • و پاسخ بنده به نظر ایشان:
سلام و درود آقای محمودزاده عزیز
آقا در مورد اعتراض مردم خوزستان به معضل کم‌‎آبی اگر یادتان باشد مطلبی تحت عنوان چرا خوزستان خیزستان شد را نوشته‌‎ام. در مورد حادثه‎‌ی غم‌‎انگیز متروپل نیز بهنام عزیز یادداشتی متین و دور از سیاست‌زدگی (لینک: https://b2n.ir/u92376) نوشته بودند که به نظرم برای فضای ویرگول کافی بود. در همین یادداشت هم بیان کردم که مردم نارضایتی خودشان از شرایط مملکت را با طعنه به گوش مادر شهید بینوا رسانده بودند و به نظرم چاره‎‌ای هم ندارند چون نمی‎‌توانند و بلد نیستند جور دیگری اعتراض کنند. امّا در مورد عدالت نیز اگر به یاد داشته باشید در یادداشت آقا اجازه (لینک: https://b2n.ir/f03024) با زبان بی‎‌زبانی به همین مسئله اشاره کرده بودم:
هر چند میسّر نیست، ولی اگر با فهم امروزم، سر کلاس مدرسه‌ی دیروزم می‌نشستم و معلّم جغرافی‌‌ سوال می‌کرد: «محسنی! کشور ما چند تا استان داره؟» بدون شکّ این‌ جواب را می‌دادم: «آقا اجازه! داخل نقشه، سی و یکی، ولی در واقعیت، کمتر از نصفِ این تعداد!» حتی اگر از مدرسه اخراج می‌شدم!
در یادداشت «و اسلام را چون پوستینی واژگونه می‎‌پوشند!» که بسیار نیز حاشیه‌ساز شد به این اشاره کردم که وضعیت فعلی ما چقدر به حکومت‎ بنی‌‎امیّه شباهت دارد. باور بفرمایید بنده منتظر افتادن این‌جور اتّفاقات نیستم. حتی دیگر از افتادن این‎جور اتّفاقات تعجّب نیز نمی‌‎کنم. مطمئن باشید که این اتّفاق هم آخرین اتّفاق نخواهد بود. شما به این فکر کنید که یک ساختمان، بدون هیچ زلزله و تکان خاصّی، به این‌روز افتاد و تمام کشور را درگیر کرد، وای به حال آن روز که یک زلزله‎‌ی شدید (که خیلی از جاهای کشور ما مستعدّ همچون زلزله‌‎ای هستند) در یکی از استان‌‎های شلوغ کشور رخ دهد. ببینید آن‌روز اگر خودمان زیر آوار نمانده باشیم باید شاهد چه رنج‎‌هایی باشیم و خود نیز چه رنجی را تحمّل کنید. متاسفانه نه تنها از ابتدا هیچ‌‎کس به فکر ساخت و ساز صحیح و اصولی نبود. بلکه خیلی‎‌ها در کسوت‌های مختلف، رشوه نیز گرفتند تا اجازه بدهند که در تنگ‌‎ترین کوچه‏‎‌های همین تهران و کرج و خیلی از شهرها مثل همین خوزستان، برج‎‌سازی انجام شود. حالا شما ببینید اگر تمام درآمد نفتی را برای همین یک خیانت بزرگ و آشکار، کنار بگذاریم. آیا تا بیست سال دیگر می‌‎توانیم تمام شهرهای ایران را در برابر یک زلزله‎‌ی شش ریشتری نیز آماده کنیم؟ اصلاً میسّر نیست. نمی‌‎خواهم خدای‎‌نخواسته روضه بخوانم که روضه‌‎خوان بسیار است. می‎‌خواهم بگویم که تا زمانی که خائن در این مملکت به دلیل مصلحت جان سالم به در ببرد و هیچ عدالتی برای او به اجرا در نیاید، همین آش است و همین کاسه. مملکت‎‌داری با مصلحت‌‎داری، جور در نمی‌آید. پس خدا به همه‎‌مان رحم کند و تمام بلاها را با یدِ قدرت خودش از سر ما دفع کند که اگر نکند چیزی نخواهد گذشت که بیچارگان عالم برای بیچارگی ما خواهند گریست:(
ممنون که وقت گذاشتید. اگر داخل این نظر اشتباه لغوی و نگارشی بود ببخشید. چون هر چه به دل و سر آمد، فوراً نوشته شد.
سالم و سربلند و عزیز و توانا و کامیاب و مسرور باشید.
یا حق.
  • بُرش‎هایی از دو فیلم:

چند روز پیش برای بار دوّم، به تماشای فیلم قدیمی و پر حاشیه‌ی «مانتی پایتون و جام مقدس ۱۹۷۵» نشستم. این‌ب‎ار چیزهای جدیدی از فیلم دریافتم که چون به این بحث، خیلی ربطی ندارد، در موردشان نمی‌‎نویسم. امّا یکی از صحنه‌ه‎ای فیلم که این‎‌‌بار نظرم را خیلی بیشتر از دفعه‌ی‎ قبل که چند سال پیش بود، به خود جلب کرد، صحنه‌ا‎ی بود که شوالیه‌ی سیاه‌پوش به هیچ‎‌وجه در برابر "شاه آرتور" کم نمی‌‌آ‎ورد و از رو نمی‌‎رفت! شوالیه‌ی سیاه، حتی موقعی که یکی یکی دست و پاهای خود را با شمشیر "شاه آرتور" از دست داده بود، باز هم داشت برای او رجز می‌خواند:(

مانتی پایتون و جام مقدس ۱۹۷۵
مانتی پایتون و جام مقدس ۱۹۷۵

شاید علّت این‎‌که سکانس مذکور، بیشتر از گذشته شاخک‎‌هایم را تیز کرد، وضعیتی باشد که در آن گرفتار هستیم، هستید و هستند. یک نرم‌‎افزار بُرش فیلم دانلود کردم و این سکانس از فیلم که تقریباً چهار دقیقه و نیم است را جدا کردم و در آپارات بارگذاری کردم تا شما هم ببینید و در این اوضاع قاراشمیش و کم و بیش گریه‌د‎ار، هم از طنز خاص آن لذّت ببرید و هم برای تاب‌آوری، کم نیاوردن و از رو نرفتن، درس بگیرید!

https://www.aparat.com/v/z9ESn

البته در این‎‌جا و در این روزها باید یک یادی هم بکنم از سکانس پایانی فیلم بی‌نظیر "پاپیون" جایی که "استیو مک‌کوئین" فریاد می‌‎زند: «آهای حرومزاده‌‎ها! من هنوز زنده‌‎ام!»

https://www.aparat.com/v/5dMLO
  • و محمدعلی بهمنی عزیز که تنش سالم و عمرش دراز باد، شعر زیبایی دارد که آن هم با حال و هوای این روزها و خیلی از روزهای ما همخوانی دارد و باید هر آن زیر لب زمزمه‌ا‎ش کنیم تا بلکه کمی تسکین بیابیم:
در اين زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قيل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای اين همه ناباور خيال پرست؟
به شب‌ن‎شينی خرچنگ‌های مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسيده‌‎ها چه غريب و نچيده می‌افتند
به پای هرزه علف‌ها‎ی باغ کال‌‎پرست
رسيده‌‎ام به کمالی که جز اناالحق نيست
کمالِ دار برای منِ کمال‌پرست
هنوز زنده‌‎ام و زنده بودنم خاری است
به تنگ چشمی نامردم زوال‌پرست
https://soundcloud.com/iransound-1-1/eju6cgpeyyjp
دو یادداشت پیشین:
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D9%86-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D9%88%D8%B7%D9%86-%D9%86%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%AF%D9%85%DB%8C%D8%AF%D9%87-sgqxp9rppwwk
https://virgool.io/@Jalal-Mohseni-Sh/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%B3%D8%A8%D8%A7%D8%B9-msklv7itszm8
اگر دوست داری بنویسی ولی نمی‌دونی چی بنویسی، یه سری به پُست پایان‌نامه‌‌‌ی دست‌انداز! (آخرین گاهنامه) بزن!
اگر وقت دارید: به نوشته‌های هشتگ «حال خوبتو با من تقسیم کن» سر بزنید و اگر خودتان حال خوبی برای تقسیم داشتید، لطفاً دست دست نکنید و آن را با این هشتگ بین دوستان خودتان تقسیم کنید. بِسم‌ِ‌الله.
حُسن ختام:
https://www.aparat.com/v/zJWtj/%28_%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%B1_%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3_%DA%AF%D9%84%D8%A7%D8%A8_-_%D9%82%D9%84%D9%87_%29
فیلم و سینماحال خوبتو با من تقسیم کنسلامت روانی
«دنباله‌‎روِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید