سفال لالجین همدان،ساخت چین!/مهر و تسبیح،ساخت چین/صنایع دستی ایران،ساخت چین/انواع و اقسام لوازم خانگی،ساخت چین/انواع و اقسام پوشاک،ساخت چین/انواع و اقسام اسباب بازی،ساخت چین/انواع و اقسام لوازم آرایشی،ساخت چین/و ای کاش این داستان ادامه پیدا نمی کرد!
آهای ملّت چرا جنس چینی می خرید؟پولتون به جنس ایرانی نمی رسه؟جنس چینی ارزونتره؟باور کنید هیچ ارزونی بی حکمت نیست.اگه بدونید مواد اولیه بعضی از همین اجناس چینی چیه به ده متریشونم نزدیک نمی شید.
فرض کنید(هر چند این فرض محال و چیزی شبیه جوک است)جنس چینی از بهترین کیفیت ممکن برخورداره.بازم نباید بخریم.چرا؟چون شما با خرید جنس چینی دارید جوون تحصیل کرده و تحصیل نکرده خودمون رو که بیکاره بی خیال می شید و برای ملّت چین کار جور می کنید.غریب نوازی خوبه ولی خداوکیلی نه تا این اندازه!
چند نفر از دور و وری هاتون رو می شناسید که سر واردات بی رویه همین اجناس چینی و اینکه ما خونه زندگی مون رو پر کردیم از این اجناس،بیکار شدند؟!
من به هیچ مسئولی کار ندارم.شاید مسئول بی خیاله.شاید مسئول نونش توی اینه که جنس چینی بیاد توی بازار.شاید مسئول عین خیالش نیست که این همه جوون بیکار باشه.شاید مسئول سرش شلوغه.اصلاً شاید مسئول در این خصوص،خودش را مسئول نمی دونه!
من و شما کی می خوام سر غیرت بیایم.تو رو خدا اگر به جوونای بیکار مردم رحم نمی کنید به بچه های کوچیک خودتون رحم کنید که قراره تبدیل بشن به جوونای بیکار فردا!
من نمی گم از فردا هر جا جنس چینی دیدید بشکنید،خورد کنید یا آتیش بزنید.تو رو به خدا بیایید از فردا جنس چینی نخریم.اینقدر نخریم که مغازه دارا هم به خودشون بیان و بگن که جنس چینی بیاریم رو دستمون می مونه.اینقدر مغازه دارا جنس چینی نیارن که تاجر سودجو هم که فقط به فکر جیب خودشه،به خودش بیاد و بگه آوردن جنس چینی دیگه به صرفه نیست.بالاغیرتا حداقل چیزهایی مثل سفال چینی و صنایع دستی چینی رو هیچ وقت نخرید.نذارید کمر همین چند تا خرده تولید کننده هایی هم که موندن بشکنه.
سوال:تا حالا این همه کمپین مسخره راه انداختیم.چرا هیچ کس کمپین«جنس چینی به درد نخور که خودمون خوبش رو داریم نخریم»رو راه اندازی نمی کنه؟!
تبصره:اگر یه جنسی چینیه که ما داخل نداریم،یا لااقل خوبترش رو نداریم،هر چقدر که دلتون خواست بخرید.
زمون قدیم یه نمایش نسبتاً رکیک اجرا می شد به نام"غیرت سیاه"که آقای جعفر شهری توی کتاب"طهران قدیم" ازش یاد کرده.(اگر زیر هجده سال سنّ دارید و یا خیلی پاستوریزه وهموژنیزه هستید،از اینجا به بعد رو نخونید)دست انداز!پس برای چی می خوای این ماجرا رو تعریف کنی؟!برای اینکه گاهی برای اینکه منظور رو خوب برسونی مجبوری به این جور چیزها هم متوسل بشی(!).ولی بهتون قول می دم این ماجرا از ماجراهایی که هر روز توی صفحه حوادث روزنامه های می خونید رکیک تر نباشه.ماجرای نمایش این بود:
یک حاجی برای حفاظت از جون و مالش می ره بازار تا یه سیاه بخره.فروشنده یه سیاهی رو بهش نشون می ده و می گه حُسنش اینه که صد نفر دزد رو یه تنه حریفه و فقط یه عیب داره و اونم اینه که اول باید سر غیرتش بیارن.حاجی می ره سفر و توی راه راهزنا بهش حمله می کنن و هر چی داره بر می دارن.هر چی حاجی به سیاه التماس می کنه که به دادم برس.سیاهه فقط سر و صدا به راه می ندازه.سر دسته راهزنا اعصابش می ریزه به هم.برای همین با یه چشمک به راهزنا علامت می ده که این سیاهه رو ساکتش کنید.راهزنا برای ساکت کردن فقط یه روش بلد بودن اونم انجام یه عمل منافی عفت(!)بود.بنابراین سی و نه نفر این عمل رو انجام می دن.نوبت به نفر چهلم که می رسه سیاهه سر غیرت میاد بلند می شه با یه چوب همه راهزنا رو تار و مار می کنه.حاجی همین که برمی گرده به شهرش،می ره بازار که سیاهه رو پس بده. فروشنده می گه:«برای چی می خوای پسش بدی؟!»حاجی جواب می ده:«من از کجا همیشه چهل نفر حاضر داشته باشم که اینو سر غیرت بیارن؟!»می گن منظور از این نمایش رکیک این بوده که بعضی از ملّت ها(بلانسبت ملّت شریف ما)خیلی دیر سر غیرت میان.حتماً باید چهل نفر یه بلایی سرشون بیاره تا سر غیرت بیان!
فهرست مطالبی که از شنبه 25 فروردین97 تا چهارشنبه 29 فروردین97 نوشتم(به ترتیب):
به زودی در این مکان یه چالش برگزار می شود!
تو فکر برگزاری یک چالشم.یک چالش خوب و ان شاءالله دائمی(حداقل تا روزی که ویرگول هست!).چالشی که همین الانم کم و بیش در بین بر و بچه های ویرگول وجود داره.فقط می خوام با کمک هم کمی منسجم ترش کنیم.قول می دم این چالش یه ماهه نباشه و بعد از تموم شدنش توی پروفایلم ننویسم مبتکر چالش "..."و برم به امون خدا!
پس ان شاءالله منتظر باشید.
