نمیدانم از کِی
و از کجا آغاز شد...
شاید از روزی که چشم گشودم
شاید کمی بعدتر
شاید هم خیلی بعدتر از آن
مهم نیست
البته که مهم نیست...
از هر زمان و از هرکجا که آغاز شد
مرا درون پیلهای قرار داد...!
پیلهای سخت و بههمتنیده!
پیلهای که
بیرونآمدن از آن،
دشوار که نه
تقریبا غیرممکن بود
پیلهای که هنوز و بعد از اینهمهسال
موجب میشود
در هر جمعی
تنهایی را ترجیح دهم؛
فرقی نمیکند چه جمعی،
چهزمانی
و در چهجایی!
این پیلهی بههمتنیده و محکم
مجوز خروج نمیدهد...!
اسمش را چه بگذارم؟!
پیلهی تنهایی؟!
نه!
مگر نه اینکه تنهایی زمانی حاصل میشود که کسی اطرافت نباشد؟
پس چرا این پیله
مرا در جمعیت همراهی میکند
کنار دیگران مینشاند
وادار به لبخند زدن میکند
ولی در لحظهای که باید
مجوز پرواز نمیدهد؟!
اصلاً
مگر نه اینکه پیلهها مقدمهی پروازند...؟!
پس زمان پرواز کی فرا میرسد؟!
پیلهی عزیز من!
جسارتاً
کمی دیر نشده؟!
راستی
اصلاً پر گشودنی در کار هست؟!
مبادا مجال پرواز فرا نرسد...!
آه!
چه غمانگیز است
در این پیله متولد شدن
در این پیله ماندن
در این پیله زیستن
و در این پیله به پایان خود نزدیک شدن!
راستی
چه کسی مرا در این پیله قرار داد؟!
میخواهم بدانم
در نقطه آغاز
این پیله
ندای پایان را
در گوشهایم زمزمه میکرد
یا قرار بود
در نقطهی پایان آن
تولدی دیگر رقم بخورد؟!
تولدی دیگر
شاید در پیلهای دیگر...!
آه!
خدا کند
در پیلهی دیگر
رسیدن به پرواز
سهلتر باشد!
راستی
مبادا که پایان هر پیله
مقدمهای برای تولد در پیلهای دیگر
و پایانی بر آرزوی پرواز باشد!
افسوس
از پایانی
که آغازی
برای پایان دادن
به آغازهای دیگر باشد!
پایانی،
آغازی،
و باز
پایانی!
فقط یک پرواز میتواند به این دور باطل، پایان دهد!
پایانی،
آغازی،
پروازی
و پایانی!
و یا:
پایانی،
آغازی،
پایانی
و پروازی!
آری!
فقط و فقط یک پرواز
میتواند به این دور باطل، پایان دهد!
موسیقی ابتدای متن:(توسط ویرگول حذف شد!)
موسیقی متن فیلم حکومتنظامی(قطعه پائولا) اثر ماندگار میکیس تئودوراکیس.