~گربه فروشی خانم لوبیا~
~گربه فروشی خانم لوبیا~
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

ما از پسش بر اومدیم

ما تونستیم رفیق
ما تونستیم رفیق



آخیششششششششش ، بالاخره تموم شد این امتحانای کوفتی!
راحت شدیم....
امروز آخرین امتحانی بود که دادیم با عنوان «نگارش» یا همون انشا نویسی خودمون و توی حیاط رو لبای همه خنده بود. همه یه آسودگی خاصی داشتیم ولی من مطمئنم موقع دادن کارنامه که بشه توی چشمای هممون یه یا ابولفضلی پدیدار میشه ;)))))
امروز همه ی بچهای کلاس به مراقب قول شرف دادن که ترم بعدیو جبران میکنن ولی سالی که نکوست ، از بهارش پیداست دیگه ، مگه نهههه؟! اینا درست بشو نیستن !!!!!
ولی من مطمئنم امتحانامو خوب دادم
چون باهاشون مشکلی نداشتم میگم
حالا باید دید چی میشه
اما بالاخره من از پسش بر اومدم ، یعنی ؛ ما از پسش بر اومدیم...... :)

دلنوشتهداستانکداستانامتحانخواستن توانستن است
زِندِگیمون یه کارمایِ #پارادوکس وارهِ ... :))
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید