دو روزه که حسابی بهش فکر کردم، اولش که ترسیدم یکمم گریه کردم بعد که با این قضیه مواجه شدم که احتمالش همینقدر که دارم میگمش جدیه ،تصمیم گرفتم ببینم واقعا چیکار دوست دارم بکنم . صبح که پاشدم اخرین قسمت اتک ان تایتانو دیدم چون هنوز سریه جدیدش نیومده و من اینو گذاشته بودم واسه روز مبادا ،بعد لباس چرکامو انداختم لباسشویی، بعد گلدونامو آب دادم بعد یکم کتاب خوندم ولی متاسفانه هنوز نصفست کتابه .بعد نشستم که راجع به مرگ بنویسم . اگه بمیرم دوست دارم بدون درد بمیرم یا حداقل بدون خونریزی . دوست دارم قبلش حتما ی شام خونوادگی خورده باشم و اخرین قسمت همگناهو که همیشه باهم میبینیم و دیده باشیم. یکم بگو بخند با کسری و یکم مسخره کردن مامانم که خیلی حال میده .بعدش بخابم. ولی تو خوابم نمیرم، صب که شد برم بانک پولامو بگیرم بیارم خونه بذارم تو پاکت .همه جارو مرتب کنم. ملحفه خوشگل سفید بندازم رو تخت . تجهیزات عکاسیمو تقسیم به دوستام کنم و وصیت نامه بنویسم .لباسام که تو کشو عه رو محض اطمینان بیارم بیرون اتو بزنم بعد دوباره بذارم تو کشو. بخابم رو تختم و به جاهایی که تا حالا نرفتم تو زندگیم فک کنم .اخ چقدر زیادن. چقدر سفر چقدر مزه که نخوردم. و همین الان دقیقا همین الان من دیگه نمیتونم بیشتر ازین ادای کسایی رو در بیارم که از مرگ نمیترسن. خیلی جاها مونده که نرفتم .من نمیخام امروز بمیرم .