محاسبه، همون کاریه که تو یکی از پست های قدیمی م درموردش نوشتم، و البته شاید بیام و در ستایش خود محاسبه هم بنویسم.
ولی یکی از مواردی که اثرات محاسبه کردنش رو میبینم و خیلی به نظرم قشنگه! مکث و مشاهده گری هست!
مثلا وقتی دارم با یکی حرف میزنم، یه لحظه مکث میکنم، تو نقش شنوندگیم فرو میرم و اون رو خوب مشاهدش میکنم، و چیزهایی میبینم که خیلی وقت ها نمی دیدم، مثلا میبینم که یه خرده اضطراب داره، یا داره از گفتن یه چیزی طفره میره و موضوعو عوض میکنه، یا چه قدر حرفای دیگه ای که پشت نگاهش هست؛
یا در جمع، مکالمه ها و ارتباط ها رو با دقت نگاه میکنم، الگوهای رفتاری تکرار شونده ی آدم های مختلف رو میبینم و نکات رفتاری ای که گاها ازشون یاد میگیرم!
من حتی از قدم زدن در خیابان و دیدن تکاپوی اطرافم هم لذت میبرم،،
یا شده حتی مکث کنم، و خودم رو از بیرون مشاهده کنم، در لحظه ای بایستم و بگم فقط چند ثانیه وایسا، این نگرانی یا هر حالت دیگه ای که با فکر و فیزیولوژیت جریان پیدا میکنه چیه دیگه؟ تو برای این اومدی؟ اگه نه! خب بیا با هم یه نفس عمیق بکشیم و از این بلوشو یه قدم عقب تر بایستیم!
شاید بهتره فقط بایستی و تماشا کنی؟ نه؟ مگه تو قادر مطلقی؟ خب پس اول و آخرش رو بسپار به خودش دیگه!
و خیلی وقت ها، وقتی کمی عقب تر بایستی، مشاهده کنی و تمرکز و توانت رو بذاری روی آنچه در حیطه تسلط محدودت هست؛ مطمئن باش نتیجه ها خیلی بهتر میشن!
و این جاست که تو به عنوان یه انسان، کمی بیشتر احساس تسلط میکنی، و خدا رو چه دیدی، شاید مسیرت هم روشن تر شد!