شعری از جنس سکوتم
از جنس اقاقی های زنگ زده
از جنگ عطر بلوط کهنه و پیر گوشه ی باغچه
عشقی از جنس دفتر قدیمی شعر پدر بزرگم
از جنس جا نماز زوار در رفته ی مادر جان
از جنس آواز گنجشک های صبح
از جنس باد سرد زمستانی
جنونی از جنس قصه های کهن و فراموش شده ام
یک مرداب خشک
یک سکوت ابدی
یک وهم ساکن
یک هذیان بی رنگ بی پروا
آری من شاعره ی هرزه ای در هوای طوفانی تاریخم
در کشاکش جنگ ها و صلح های پیوسته
من به سخره گرفته ام تمام این مردانگی را
تمام این تاریخ را
تمام این حجم تاریک و سیاه را
آری من از دیار شب های ناشناخته ی گوشه ی اتاق های نمور آمده ام
از دیاری که هیچ کس از آن نیست
از دیار گریان مادران عزادار
از اشک های دخترکان تنهای مهتاب
دخترکانی که فقط ستارگان را میشناختند...
~مانا