کنجِ اتاقی بیروزن نشست. زاویهای بدون زائر. تکیه داده به دیوارهای هیچ و ارزان؛ نه عکسی، نه نقشی و نه حتی خطی و نقطهای. فقط آه بود و جنبش آرام مردمکهای لرزان و بیمقصد.
شریکِ تماشایم باش و بدان که آه، ریشه در قلبهای شکسته دارد و ساقهاش از نغمههای خونین میروید و برگهایش شکلِ ابرناکی پاییزند.
میخواهم کلماتِ سردم را به خاک بسپارم تا دوباره برویند و در پناهِ خورشید، سایبان دخترکی عاشق شوند.

پ.ن ۱: تکهای از پیشنویسهای منتشر نشده، به عبارت دیگر خانه تکانی پیشنویسها :)