از کارهایی که اگر همهٔ وقت بیداریام را صرف آن کنم خسته و دلزده نمیشوم، تماشای درختان است. این حسِ درختدوستی مفرط به گمانم سه سالی است که با من است و نمیدانم چرا و چطور ایجاد شد!
درختان، بازیگوش و سرخوشاند؛ مهربان و عاشق و رها.
آن شاخههای نازک رقصان را دیدهای که چگونه به ناگهان از جانبی میگریزند و به سویی مشتاق میشوند؟
از هر سو که نگاهشان کنی آغوششان گشوده است، بدنهایشان در منحنی پیوستهی بیپایانی به آسمان میرسد، بی مقاومتی، تن به باد میدهند، بیآرزویند و جز زندگی کار دیگری نمیدانند.
- این عکسها را با دوربین گوشیام گرفتهام در سالها و جاهای مختلف شهر تهران.
- عکسها غیرحرفهایاند اما به نحوی حرفهای تلاش کردم از درختی که راضی نباشد، عکسی نگیرم ?
ایده این پست از اینجا گرفته شد: نمایشگاه / ۰۱
همچنین در تاریخ 28 اسفند نمایشگاه دوم ایشان به درخت اختصاص یافت: نمایشگاه / ۰۲ | هفت درخت
به وقت ۲۰ اسفند 1401
9 روز مانده به آغاز رسمی بهار
تصاویر نمایشگاهِ آقا محسن با موضوعِ درخت را می توانید اینجا ملاحظه کنید:
در دیدهی من اندرآ، وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیده ام
مولوی